transported

جمله های نمونه

1. anger transported him
خشم او را از جا به در برد.

2. the children were transported by the dazzle of the fireworks
درخشش آتش بازی بچه ها را به عالم دیگری برد.

3. the troops were transported to kashan by train
لشگریان با ترن به کاشان برده شدند.

4. most of the wheat will be transported by trucks
بیشتر آن گندم ها توسط کامیون حمل خواهد شد.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: ترابُرده

⚫ نگارش به خط لاتین: Tarāborde

⚫ آمیخته از: ترابُردن ( Tarnsport ) و �اسم مفعول� ( ed )

...
[مشاهده متن کامل]

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

تبعیدی
اگر به صورت صفت ( adj ) باشد به معنای انتقال یافته، جا به جا شده است.
transported soil = خاک جا به جا شده

حمل و نقل
A way of carrying people or things from one place to another

بپرس