transmute

/trænzˈmjuːt//trænzˈmjuːt/

معنی: تبدیل کردن، کیمیاگری کردن، تغییر هیئت دادن، تغییر شکل دادن، قلب ماهیت کردن
معانی دیگر: ترادیس کردن، دگردیس کردن، دگرسان کردن، تغییر ماهیت دادن، مستحیل شدن (transform هم می گویند)، تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transmutes, transmuting, transmuted
مشتقات: transmutable (adj.), transmutably (adv.), transmutability (n.)
• : تعریف: to change into another form, substance, state, or the like; transform.
مشابه: change, commute, convert, transform, turn

- If she'd had magical powers at that moment, she would have transmuted the young man into a frog.
[ترجمه گوگل] اگر در آن لحظه قدرت جادویی داشت، مرد جوان را به قورباغه تبدیل می کرد
[ترجمه ترگمان] اگر در آن لحظه قدرت های جادویی داشت، آن مرد جوان را به یک قورباغه تبدیل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We can transmute water power into electrical power.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم نیروی آب را به برق تبدیل کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم قدرت آب را به توان الکتریکی تبدیل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We can transmute water power into electric power.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم نیروی آب را به برق تبدیل کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم قدرت آب را به نیروی برق تبدیل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A few centuries ago alchemists thought they could transmute lead into gold.
[ترجمه گوگل]چند قرن پیش کیمیاگران فکر می کردند که می توانند سرب را به طلا تبدیل کنند
[ترجمه ترگمان]چند قرن پیش کیمیاگران فکر می کردند که آن ها می توانند تبدیل به طلا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Medieval alchemists attempted to transmute base metals into gold.
[ترجمه گوگل]کیمیاگران قرون وسطی تلاش کردند تا فلزات پایه را به طلا تبدیل کنند
[ترجمه ترگمان]کیمیاگران در قرون وسطی کوشیدند تا فلز پایه را به طلا تبدیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is impossible to transmute base metals into gold.
[ترجمه گوگل]تبدیل فلزات پایه به طلا غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]انتقال فلز پایه به طلا غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Allow the sun to begin to transmute the patterning and karma.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید خورشید شروع به تبدیل الگو و کارما کند
[ترجمه ترگمان]به خورشید اجازه دهید تا الگوسازی و کارما را به هم بریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A radioactive atom could transmute itself into an entirely different kind of atom.
[ترجمه گوگل]یک اتم رادیواکتیو می تواند خود را به نوع کاملاً متفاوتی از اتم تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]یک اتم رادیو اکتیو می تواند به یک نوع اتم کاملا متفاوت تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is possible to transmute one form of energy into another.
[ترجمه گوگل]این امکان وجود دارد که یک شکل از انرژی را به دیگری تبدیل کنیم
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که یک شکل از انرژی را به هم تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It has become Terra's goal to transmute all thought - form of waste as a result.
[ترجمه گوگل]این تبدیل به هدف ترا تبدیل شده است که تمام فکر - شکل زباله در نتیجه
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، آن به مقصد زمینی تبدیل شده است تا همه نوع تفکر را به صورت یک نتیجه تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You knew you could transmute it.
[ترجمه گوگل]شما می دانستید که می توانید آن را تبدیل کنید
[ترجمه ترگمان] تو می دونستی که می تونی به اون تبدیل بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We can't transmute base metals into gold.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم فلزات اساسی را به طلا تبدیل کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم فلزات base را به طلا تبدیل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Transmute Arcanite no longer has a cooldown.
[ترجمه گوگل]Transmute Arcanite دیگر خنک کننده ندارد
[ترجمه ترگمان]transmute Arcanite دیگه یک cooldown نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These entities, even while occupying a body, could transmute matter.
[ترجمه گوگل]این موجودات، حتی زمانی که یک جسم را اشغال می کنند، می توانند ماده را تغییر دهند
[ترجمه ترگمان]این نهادها، حتی در حالی که یک جسم را اشغال می کنند، می توانند ماده را به صورت transmute درآورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Language of Light is designed to transmute the poisons associated with 3000 strands and below.
[ترجمه گوگل]زبان نور برای تبدیل سموم مرتبط با 3000 رشته و زیر طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]زبان نور برای تبدیل the مرتبط با ۳۰۰۰ رشته و زیر طراحی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The person has sloth. Will transmute slowly in the good environment, crock up, die. This is very dangerous, is also the most sorrow.
[ترجمه گوگل]فرد تنبلی دارد در محیط خوب به آرامی تغییر شکل می دهد، می زند، می میرد این بسیار خطرناک است، همچنین غم و اندوه است
[ترجمه ترگمان]این شخص تنبلی دارد ویل به آرامی در محیط خوب به صورت رویا درمی آید، خفه شود، بمیرد این بسیار خطرناک است، همچنین the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبدیل کردن (فعل)
change, turn, transform, commute, convert, transmute

کیمیاگری کردن (فعل)
transmute

تغییر هیئت دادن (فعل)
transmute

تغییر شکل دادن، قلب ماهیت کردن (فعل)
transmute

انگلیسی به انگلیسی

• change form, be transformed from one condition to another
if something is transmuted into something different, it is changed into that thing; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Transmute refers to the act of changing or converting one thing into another, often with a sense of alchemy or magical transformation.
تغییر یا تبدیل کردن یک چیز به چیز دیگر، اغلب با تلقی کیمیاگری یا دگرگونی جادویی.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The alchemist transmuted lead into gold.
In a discussion about personal development, one might say, “I’ve been able to transmute my negative experiences into valuable life lessons. ”
A person describing a change in their profession might say, “I decided to transmute my passion for art into a career as a graphic designer. ”

تراموتیدن
( Tarāmutidan )
�ترا� ( trans ) و �موتیدن� ( mute )
گفته می شود واژه ی �موت� یک وامستاک از لاتین می باشد که بدست انجمن بازدیسان پارسی برابرنهاده شده است.
to change from one nature or condition into another
تغییر ماهیت
تبدیل کردن

بپرس