transmutation

/ˌtrænzmjuːˈteɪʃn̩//ˌtrænzmjuːˈteɪʃn̩/

معنی: استحاله، تبدیل، تکامل، تغییر شکل، قلب ماهیت، تبدیل عنصری بعنصر دیگری
معانی دیگر: ترادیسی، دگردیسی، ترا ریخت، دگر سانی، تغییر ماهیت دادن، (نادر) رجوع شود به: fluctuation، (کیمیاگری) تبدیل آهن به طلا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: transmutational (adj.)
(1) تعریف: the act or process of transmuting or the state of being transmuted; transformation.
مشابه: metamorphosis, transformation

(2) تعریف: change into another substance, form, or condition, esp. change of one type of atom to another as a result of a nuclear reaction.

(3) تعریف: in alchemy, the conversion of base metals into gold or silver.

جمله های نمونه

1. The transmutation of base metal to gold was the paradigm of this sacred task.
[ترجمه گوگل]تبدیل فلز پایه به طلا پارادایم این وظیفه مقدس بود
[ترجمه ترگمان]تبدیل فلز پایه به طلا نمونه این وظیفه مقدس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Transmutation of credit into income is why the profitability of the financial system can be illusory.
[ترجمه گوگل]تبدیل اعتبار به درآمد دلیلی است که سودآوری سیستم مالی می تواند توهمی باشد
[ترجمه ترگمان]افزایش اعتبار در درآمد به این دلیل است که سودآوری سیستم مالی می تواند غیرواقعی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This transmutation of the old into new life is seen everywhere in China.
[ترجمه گوگل]این تبدیل زندگی قدیم به زندگی جدید در همه جای چین دیده می شود
[ترجمه ترگمان]این تغییر شکل زندگی جدید در همه جا در چین دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The study of enterprise transmutation and strategies bears the theoretic and practical significance.
[ترجمه گوگل]مطالعه تغییر و تحول سازمانی و استراتژی ها دارای اهمیت نظری و عملی است
[ترجمه ترگمان]مطالعه تغییرات سازمانی و استراتژی ها دارای اهمیت نظری و عملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The aesthetical transmutation of the pan - media era is closely associated with the new media technology.
[ترجمه گوگل]دگرگونی زیبایی‌شناختی عصر پان مدیا ارتباط نزدیکی با فناوری رسانه‌ای جدید دارد
[ترجمه ترگمان]تبدیل aesthetical عصر رسانه با رسانه جدید ارتباط نزدیکی با تکنولوژی رسانه ای جدید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No biological changes, no ascension, no transmutation, no karmic release, no momentum home.
[ترجمه گوگل]بدون تغییر بیولوژیکی، بدون عروج، بدون تغییر شکل، بدون رهاسازی کارمایی، بدون خانه تکانه
[ترجمه ترگمان]هیچ تغییر بیولوژیکی، بدون صعود، هیچ دگرگونی، بدون هیچ تغییری، هیچ حرکتی در خانه وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Transmutation: A Promethean or Pandoran power.
[ترجمه گوگل]دگرگونی: یک قدرت پرومته یا پاندورا
[ترجمه ترگمان]transmutation: یک قدرت Promethean یا Pandoran
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And so began the lone transmutation, in the white artificial academic atmosphere.
[ترجمه گوگل]و به این ترتیب دگرگونی تنها، در فضای سفید مصنوعی آکادمیک آغاز شد
[ترجمه ترگمان]و بدین ترتیب، تحول تنها، در فضای دانشگاهی مصنوعی، آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The transmutation of the elements was no longer the privilege of the radioactive substances alone.
[ترجمه گوگل]دگرگونی عناصر دیگر تنها امتیاز مواد رادیواکتیو نبود
[ترجمه ترگمان]تبدیل عناصر به تنهایی دیگر مزیت مواد رادیو اکتیو نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The transmutation of base metals into gold proved to be impossible.
[ترجمه گوگل]تبدیل فلزات پایه به طلا غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]تبدیل فلزات پایه به طلا غیر ممکن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It involves the transmutation of fear within you, first and foremost.
[ترجمه گوگل]این شامل تبدیل ترس در درون شما، قبل از هر چیز است
[ترجمه ترگمان]آن شامل دگرگونی ترس درون شما، اول و قبل از همه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Through analyzing and accounting evocable error of tool's transmutation during milling process, the compensatory method to the error in NC machining has been put forward.
[ترجمه گوگل]از طریق تجزیه و تحلیل و محاسبه خطای قابل پیش بینی تغییر شکل ابزار در طول فرآیند آسیاب، روش جبرانی برای خطا در ماشینکاری NC ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]از طریق تجزیه و تحلیل و خطای محاسباتی evocable ابزار در فرآیند milling، روش جبرانی برای خطا در ماشین کاری NC به جلو گذاشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many countries passed laws forbidding the transmutation of metals, even as their kings secretly patronised alchemy hoping to gain an advantage over other monarchs.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کشورها قوانینی را تصویب کردند که تغییر تغییر فلزات را ممنوع می‌کرد، حتی زمانی که پادشاهان آن‌ها مخفیانه از کیمیاگری حمایت می‌کردند، به این امید که بر سایر پادشاهان برتری پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کشورها قوانینی را تصویب کردند که دگردیسی فلزات را ممنوع کرده بودند، حتی در حالی که پادشاهان آن ها به طور پنهانی کیمیاگری را به امید رسیدن به برتری نسبت به دیگر پادشاهان به دست می آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The real act of transmutation can be very difficult.
[ترجمه گوگل]عمل واقعی تبدیل می تواند بسیار دشوار باشد
[ترجمه ترگمان]اقدام واقعی تبدیل به دگرگونی می تواند بسیار دشوار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. So where did the tones for transmutation go to and why are they unavailable?
[ترجمه گوگل]پس آهنگ‌های تبدیل به کجا رفتند و چرا در دسترس نیستند؟
[ترجمه ترگمان]بنابراین، در کجا، آهنگ تغییر شکل به کجا می رود و چرا موجود نیستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استحاله (اسم)
adulteration, transmutation, permutation, transubstantiation

تبدیل (اسم)
reduction, transmutation, alteration, conversion, transformation, commutation

تکامل (اسم)
progress, improvement, transmutation, evolution

تغییر شکل (اسم)
transmutation, transformation, metamorphosis, sublation, evolution, transfiguration, palingenesis, transmogrification

قلب ماهیت (اسم)
transmutation, transubstantiation

تبدیل عنصری به عنصر دیگری (اسم)
transmutation

تخصصی

[شیمی] تبدیل هسته ای، تبدیل عناصر
[نساجی] تبدیل - عوض

انگلیسی به انگلیسی

• change of form, change of condition, alteration

پیشنهاد کاربران

🔷 ( فیزیک )


🔷 واژه مصوب: تراموتش / تراجهش

🔷 تعریف: فرایندی که در آن عدد اتمی هستۀ پرتوزا تغییر می کند.
تراموتش
☑️ تَراموتش
تراموتش
( Tarāmutesh )
�تراموتیدن� ( transmute ) و �‍ِش� ( ation )
گفته می شود واژه ی �موت� یک وامستاک از لاتین می باشد که بدست انجمن بازدیسان پارسی برابرنهاده شده است.
دگردیسی_ دگر گشتی_ تراریختی
تغییر شکل
transmutation ( فیزیک )
واژه مصوب: تراجهش
تعریف: فرایندی که در آن عدد اتمی هستۀ پرتوزا تغییر می کند
Intersemiotic translation
ترجمه از یک زبان ملفوظ به یک نظام نشانه ای
تبدیل آهن به طلا fluctuationنوسان

بپرس