فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transmits, transmitting, transmitted
حالات: transmits, transmitting, transmitted
• (1) تعریف: to send or convey from a source to a destination.
• مترادف: convey, dispatch, send
• مشابه: carry, deliver, direct, forward, relay, transfer
• مترادف: convey, dispatch, send
• مشابه: carry, deliver, direct, forward, relay, transfer
- The message was transmitted by wire from London to Paris.
[ترجمه گوگل] این پیام از طریق سیم از لندن به پاریس مخابره شد
[ترجمه ترگمان] این پیام از طریق تلگراف از لندن به پاریس مخابره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پیام از طریق تلگراف از لندن به پاریس مخابره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need to transmit this information to our regional office.
[ترجمه گوگل] ما باید این اطلاعات را به دفتر منطقه ای خود منتقل کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید این اطلاعات را به دفتر منطقه ای مان منتقل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما باید این اطلاعات را به دفتر منطقه ای مان منتقل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to communicate or broadcast (news or other information).
• مترادف: broadcast, communicate, disseminate
• مشابه: carry, circulate, convey, diffuse, impart, radio, release, send, telecast, televise
• مترادف: broadcast, communicate, disseminate
• مشابه: carry, circulate, convey, diffuse, impart, radio, release, send, telecast, televise
- This channel transmits the news continuously.
[ترجمه علی خوشنامی] این کانال بطور مداوم اخبار پخش میکنه.|
[ترجمه Eli Dew] این شبکه یک سره ( بی وقفه ) خبر پخش می کند.|
[ترجمه گوگل] این کانال اخبار را به صورت مستمر مخابره می کند[ترجمه ترگمان] این کانال اخبار را به طور مداوم انتقال می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to pass on or spread (disease).
• مترادف: communicate
• مشابه: carry, impart, pass, spread
• مترادف: communicate
• مشابه: carry, impart, pass, spread
- The disease can be transmitted by coughing.
[ترجمه گوگل] این بیماری از طریق سرفه قابل انتقال است
[ترجمه ترگمان] این بیماری را میتوان با سرفه انتقال داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بیماری را میتوان با سرفه انتقال داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He transmitted the infection to his wife.
[ترجمه گوگل] او عفونت را به همسرش منتقل کرد
[ترجمه ترگمان] او عفونت را به همسرش منتقل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او عفونت را به همسرش منتقل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to hand down genetically, as from parent to child.
• مشابه: bequeath, endow, hand down, impart, pass, propagate
• مشابه: bequeath, endow, hand down, impart, pass, propagate
- The disease gene was transmitted to the offspring.
[ترجمه گوگل] ژن بیماری به فرزندان منتقل شد
[ترجمه ترگمان] ژن این بیماری به زادوولد منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ژن این بیماری به زادوولد منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to pass, allow to pass, or cause to pass something: (light, motion, sound, force, or the like) through or along.
• مترادف: carry, conduct, convey
• مشابه: channel, propagate, relay, send
• مترادف: carry, conduct, convey
• مشابه: channel, propagate, relay, send
- Water transmits sound effectively.
[ترجمه گوگل] آب صدا را به طور موثر منتقل می کند
[ترجمه ترگمان] آب به طور موثر صدا را انتقال می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آب به طور موثر صدا را انتقال می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: transmittable (adj.), transmittal (n.)
مشتقات: transmittable (adj.), transmittal (n.)
• : تعریف: to send a signal by electromagnetic waves.
• مشابه: emit, send
• مشابه: emit, send
- The campus radio station transmits from ten o'clock in the morning to nine o'clock in the evening.
[ترجمه گوگل] ایستگاه رادیویی پردیس از ساعت ده صبح تا نه شب مخابره می کند
[ترجمه ترگمان] ایستگاه رادیویی محوطه از ساعت ده صبح تا نه صبح مخابره خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ایستگاه رادیویی محوطه از ساعت ده صبح تا نه صبح مخابره خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید