transmigrate

/trænsˈmaɪɡreɪt//ˈtrænzmaɪˈɡreɪt/

معنی: فرا کوچ کردن، کوچ دادن، تناسخ کردن
معانی دیگر: ترا کوچیدن، ترا کوچاندن، مهاجرت کردن، منتقل کردن، تناس  کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: transmigrates, transmigrating, transmigrated
مشتقات: transmigrative (adj.), transmigratory (adj.), transmigrator (n.)
(1) تعریف: to pass into and be reborn in another body, as the soul of a dead person.

(2) تعریف: to migrate from one place or country to another.
مشابه: migrate

جمله های نمونه

1. Help a demon transmigrate earlier, tob cne a good one .
[ترجمه گوگل]به یک دیو کمک کنید زودتر مهاجرت کند، یک شیطان خوب است
[ترجمه ترگمان]به یک موجود شیطانی کمک کن که زودتر کوچ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If there was, was he the Byron transmigrate Byron or transmigrate Brooke?
[ترجمه گوگل]اگر وجود داشت، آیا او بایرون از بایرون مهاجرت کرد یا بروک؟
[ترجمه ترگمان]اگر هم بود، این بود که لرد بایرون کوچ اما یا کوچ یک به کوچ کردن بروک کوچ کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I understood as a practical matter that we transmigrate even in this lifetime.
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک امر عملی فهمیدم که ما حتی در این عمر هم مهاجرت می کنیم
[ترجمه ترگمان]من به عنوان یک مساله عملی درک می کنم که حتی در این زندگی هم کوچ می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Hindus believe that we transmigrate.
[ترجمه گوگل]هندوها معتقدند که ما مهاجرت می کنیم
[ترجمه ترگمان]هندوها معتقدند که ما transmigrate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. No backup, no restore. The time can't be reversed, but the mentality can transmigrate.
[ترجمه گوگل]بدون پشتیبان، بدون بازیابی زمان را نمی توان معکوس کرد، اما ذهنیت می تواند تغییر کند
[ترجمه ترگمان] بدون پشتیبانی، هیچ بازگشتی نیست زمان نمی تواند معکوس داشته باشد، اما ذهن انسان می تواند کوچ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Imprison me all the life, tattoo on my body, regardless the life how to transmigrate, you still could find me. . .
[ترجمه گوگل]من را تمام عمر زندانی کن، خالکوبی روی بدنم، بدون توجه به زندگی چگونه مهاجرت کنم، هنوز هم می توانی مرا پیدا کنی
[ترجمه ترگمان]تمام زندگی، روی بدنم، روی بدنم، بدون توجه به زندگی که چطور کوچ کنم، تو هنوز می تونی منو پیدا کنی …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is the necessary trend of industrialization and modernization for country spare labor to transmigrate from Country to city .
[ترجمه گوگل]انتقال نیروی کار مازاد از کشوری به شهر دیگر، روند ضروری صنعتی شدن و نوسازی است
[ترجمه ترگمان]این روند لازم برای صنعتی شدن و مدرن سازی کارگران بی کار در کشور به transmigrate از کشور به شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Pythagorean doctrine that one soul can not only transmigrate from man to man, from man to beast, but also indifferently to plants, serves as the basis for the soul's secular progress.
[ترجمه گوگل]آموزه فیثاغورث مبنی بر اینکه یک روح نه تنها می تواند از انسان به انسان، از انسان به حیوان دیگر منتقل شود، بلکه نسبت به گیاهان نیز بی تفاوت است، به عنوان پایه ای برای پیشرفت دنیوی روح عمل می کند
[ترجمه ترگمان]doctrine که یک روح نمی تواند نه تنها از انسان به انسان، از انسان به حیوان، بلکه به گیاهان نیز بی اعتنا باشد، به عنوان پایه ای برای پیشرفت سکولار روح عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Because of the geographic advantages and historical relationship, people frequently transmigrate between China and Korea, and as a result a unique overseas Chinese community has been formed.
[ترجمه گوگل]به دلیل مزیت های جغرافیایی و روابط تاریخی، مردم اغلب بین چین و کره مهاجرت می کنند و در نتیجه یک جامعه چینی منحصر به فرد در خارج از کشور شکل گرفته است
[ترجمه ترگمان]به دلیل مزایای جغرافیایی و روابط تاریخی، مردم اغلب بین چین و کره ارتباط برقرار می کنند و در نتیجه یک جامعه چینی منحصر به فرد چینی تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرا کوچ کردن (فعل)
transmigrate

کوچ دادن (فعل)
transplant, transmigrate

تناسخ کردن (فعل)
transmigrate

انگلیسی به انگلیسی

• wander, move from place to place; emigrate, move from one country to another; (about a human soul) be reincarnated, be reborn in another body after death

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: تراکوچیدن

⚫ نگارش به خط لاتین: Tarākuchidan

⚫ آمیخته از: ترا ( trans ) و کوچیدن ( migrate )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

بپرس