transitory

/ˈtrænzəˌtɔːri//ˈtrænsɪtr̩i/

معنی: نا پایدار، زود گذر، فانی، سپنج، بی بقا
معانی دیگر: گذرا، ناپا، ناپایا، موقتی، رفتگار، سپنجی، گریزا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: transitorily (adv.), transitoriness (n.)
• : تعریف: lasting for only a short time; brief.
متضاد: permanent
مشابه: brief, fugitive, momentary, passing, short, temporal, transient

- She hoped her son's interest in this strange girl would be transitory.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که علاقه پسرش به این دختر عجیب گذرا باشد
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که علاقه پسرش در این دختر عجیب، زودگذر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the transitory loves of my youthful days
عشق های زود گذر جوانی من

2. fame is something transitory
شهرت چیزی ناپایدار است.

3. These feelings tend to be transitory.
[ترجمه گوگل]این احساسات معمولاً گذرا هستند
[ترجمه ترگمان]این احساسات دارند زودگذر و گذرا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most teenage romances are transitory.
[ترجمه گوگل]بیشتر عاشقانه های نوجوانان گذرا هستند
[ترجمه ترگمان]اکثر رمان های نوجوان زودگذر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The harsh measures of the transitory period are expected to lower the standard of living for about 20 percent of the population.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود اقدامات سخت دوره گذرا باعث کاهش سطح زندگی حدود 20 درصد از جمعیت شود
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که معیارهای سخت دوره ناپایدار، استاندارد زندگی برای حدود ۲۰ درصد از جمعیت را کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Books like these contain much music which is transitory but include insufficient hymnody from the traditional repertoire.
[ترجمه گوگل]کتاب‌هایی مانند این‌ها حاوی موسیقی زیادی هستند که گذرا هستند، اما شامل سرود ناکافی از مجموعه سنتی هستند
[ترجمه ترگمان]کتاب هایی مانند اینها حاوی موسیقی زیادی هستند که گذرا هستند، اما شامل hymnody ناکافی از مجموعه سنتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is a transitory work which lays the groundwork for themes and styles found in the theater sixty years later.
[ترجمه گوگل]این اثری گذرا است که زمینه را برای مضامین و سبک‌هایی که شصت سال بعد در تئاتر یافت می‌شود، فراهم می‌کند
[ترجمه ترگمان]این یک اثر گذرا است که زمینه را برای تم ها و سبک هایی که شصت سال بعد در تئاتر یافت می شوند، می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The benefits are transitory, wearing off as the alcohol is filtered out of the body.
[ترجمه گوگل]فواید آن گذرا است، زیرا الکل از بدن خارج می شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که الکل از بدن فیلتر می شود، مزایای گذرا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Transitory, a panacea to stop the wail of the poor muddled infant: one that didn't even work for long.
[ترجمه گوگل]گذرا، نوشدارویی برای متوقف کردن ناله‌های شیرخوار بیچاره درهم و برهم: چیزی که حتی برای مدت طولانی هم مؤثر نبود
[ترجمه ترگمان]transitory، یک داروی شفابخش برای جلوگیری از ناله کودک بی نوا: کسی که حتی برای مدت زیادی کار هم نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We hope this hot weather will be transitory.
[ترجمه گوگل]امیدواریم این هوای گرم گذرا باشد
[ترجمه ترگمان] امیدواریم که این هوای داغ زودگذر باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Never use transitory dialogs as error messages or confirmations.
[ترجمه گوگل]هرگز از گفتگوهای گذرا به عنوان پیام خطا یا تأیید استفاده نکنید
[ترجمه ترگمان]هرگز استفاده از محاوره گذرا به عنوان پیغام های خطا و یا تایید کردن استفاده نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The current situation: Transitory the fate that is numerous network a favourite by sb in power.
[ترجمه گوگل]وضعیت فعلی: سرنوشت گذرا است که شبکه های متعدد مورد علاقه sb در قدرت است
[ترجمه ترگمان]وضعیت فعلی: تعیین سرنوشت که شبکه بیشماری دارد مورد توجه کردن در قدرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Once again, Vermeer succeeded in transforming a transitory image into one of eternal truth.
[ترجمه گوگل]بار دیگر، ورمیر موفق شد تصویری گذرا را به تصویری از حقیقت ابدی تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]ورمیر یک بار دیگر موفق به تبدیل یک تصویر زودگذر به یکی از حقیقت ابدی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The major toxicities were fever, chill, tire, tetter, transitory abnormal liver function and so on.
[ترجمه گوگل]مسمومیت های عمده عبارت بودند از تب، لرز، لاستیک، تتر، عملکرد غیر طبیعی کبدی گذرا و غیره
[ترجمه ترگمان]The، تب، خسته، خسته، خسته، function و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا پایدار (صفت)
fugacious, changeable, astable, unstable, labile, ramshackle, evanescent, transitory, astatic, transient, mutable, impermanent, vacillatory

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

سپنج (صفت)
transitory, temporary, provisional, impermanent, interim

بی بقا (صفت)
transitory

تخصصی

[حقوق] ناپایدار، گذرا، موقت، فانی

انگلیسی به انگلیسی

• temporary, impermanent, intermediate, passing
if something is transitory, it lasts for only a short time; a formal word.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Fleeting
🔘 Short - lived
🔘 Transitory
🔘 Ephemeral
✅ Definition:
👉 Lasting for a very short time, temporary or brief.
۱. گذرا. زودگذر. موقت ۲. ناپایدار. سست
مثال:
This is a transitory situation.
این یک وضعیت زودگذر و ناپایدار است.
transitory = momentary = temporary = lasting for a short time
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : transit / transition
✅️ اسم ( noun ) : transition / transitivity / transitoriness
✅️ صفت ( adjective ) : transitional / transitive / transitory / transitable
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : transitionally / transitively / transitorily

سبک سایه . [ س َ ب ُ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از کم بقا و بی ثبات و گذرنده . ( برهان ) . کنایه از کم بقا و کم عمر و بی ثبات . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
ای ز شب وصل گرانمایه تر
وز علم صبح سبک سایه تر.
...
[مشاهده متن کامل]

نظامی .
اگرچه زین فلک آب رنگ و آتش بار
چو باد و خاک سبک سایه و گرانبارم .
خاقانی .

transitory
ephemeral
زودگذر
ناپایدار ، گذرا ، موقت ، فانی
موقت، موقتی

بپرس