1. the transitory loves of my youthful days
عشق های زود گذر جوانی من
2. fame is something transitory
شهرت چیزی ناپایدار است.
3. These feelings tend to be transitory.
 [ترجمه گوگل]این احساسات معمولاً گذرا هستند 
[ترجمه ترگمان]این احساسات دارند زودگذر و گذرا هستند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
4. Most teenage romances are transitory.
 [ترجمه گوگل]بیشتر عاشقانه های نوجوانان گذرا هستند 
[ترجمه ترگمان]اکثر رمان های نوجوان زودگذر هستند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
5. The harsh measures of the transitory period are expected to lower the standard of living for about 20 percent of the population.
 [ترجمه گوگل]انتظار می رود اقدامات سخت دوره گذرا باعث کاهش سطح زندگی حدود 20 درصد از جمعیت شود 
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که معیارهای سخت دوره ناپایدار، استاندارد زندگی برای حدود ۲۰ درصد از جمعیت را کاهش دهند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
6. Books like these contain much music which is transitory but include insufficient hymnody from the traditional repertoire.
 [ترجمه گوگل]کتابهایی مانند اینها حاوی موسیقی زیادی هستند که گذرا هستند، اما شامل سرود ناکافی از مجموعه سنتی هستند 
[ترجمه ترگمان]کتاب هایی مانند اینها حاوی موسیقی زیادی هستند که گذرا هستند، اما شامل hymnody ناکافی از مجموعه سنتی هستند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
7. It is a transitory work which lays the groundwork for themes and styles found in the theater sixty years later.
 [ترجمه گوگل]این اثری گذرا است که زمینه را برای مضامین و سبکهایی که شصت سال بعد در تئاتر یافت میشود، فراهم میکند 
[ترجمه ترگمان]این یک اثر گذرا است که زمینه را برای تم ها و سبک هایی که شصت سال بعد در تئاتر یافت می شوند، می گذارد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
8. The benefits are transitory, wearing off as the alcohol is filtered out of the body.
 [ترجمه گوگل]فواید آن گذرا است، زیرا الکل از بدن خارج می شود 
[ترجمه ترگمان]همانطور که الکل از بدن فیلتر می شود، مزایای گذرا هستند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
9. Transitory, a panacea to stop the wail of the poor muddled infant: one that didn't even work for long.
 [ترجمه گوگل]گذرا، نوشدارویی برای متوقف کردن نالههای شیرخوار بیچاره درهم و برهم: چیزی که حتی برای مدت طولانی هم مؤثر نبود 
[ترجمه ترگمان]transitory، یک داروی شفابخش برای جلوگیری از ناله کودک بی نوا: کسی که حتی برای مدت زیادی کار هم نکرد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
10. We hope this hot weather will be transitory.
 [ترجمه گوگل]امیدواریم این هوای گرم گذرا باشد 
[ترجمه ترگمان] امیدواریم که این هوای داغ زودگذر باشه 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
11. Never use transitory dialogs as error messages or confirmations.
 [ترجمه گوگل]هرگز از گفتگوهای گذرا به عنوان پیام خطا یا تأیید استفاده نکنید 
[ترجمه ترگمان]هرگز استفاده از محاوره گذرا به عنوان پیغام های خطا و یا تایید کردن استفاده نکنید 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
12. The current situation: Transitory the fate that is numerous network a favourite by sb in power.
 [ترجمه گوگل]وضعیت فعلی: سرنوشت گذرا است که شبکه های متعدد مورد علاقه sb در قدرت است 
[ترجمه ترگمان]وضعیت فعلی: تعیین سرنوشت که شبکه بیشماری دارد مورد توجه کردن در قدرت 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
13. Once again, Vermeer succeeded in transforming a transitory image into one of eternal truth.
 [ترجمه گوگل]بار دیگر، ورمیر موفق شد تصویری گذرا را به تصویری از حقیقت ابدی تبدیل کند 
[ترجمه ترگمان]ورمیر یک بار دیگر موفق به تبدیل یک تصویر زودگذر به یکی از حقیقت ابدی شد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
14. The major toxicities were fever, chill, tire, tetter, transitory abnormal liver function and so on.
 [ترجمه گوگل]مسمومیت های عمده عبارت بودند از تب، لرز، لاستیک، تتر، عملکرد غیر طبیعی کبدی گذرا و غیره 
[ترجمه ترگمان]The، تب، خسته، خسته، خسته، function و غیره 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید