• (1)تعریف: in grammar, indicating a verb that takes a direct object, such as "get".
• (2)تعریف: characterized by or resulting in transition.
اسم ( noun )مشتقات: transitively (adv.), transitiveness (n.), transitivity (n.)
• : تعریف: a transitive verb.
جمله های نمونه
1. transitive group
گروه انتقال پذیر،گروه ترایا
2. transitive verb
فعل متعدی
3. a transitive verb takes an object
فعل متعدی مفعول می گیرد.
4. Can anyone give me an example of a transitive verb?
[ترجمه گوگل]آیا کسی می تواند برای من مثالی از فعل متعدی ارائه دهد؟ [ترجمه ترگمان]آیا کسی می تواند یک نمونه از یک فعل را به من بدهد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Transitive verbs take a direct object.
[ترجمه گوگل]افعال متعدی مفعول مستقیم می گیرند [ترجمه ترگمان]افعال transitive یک هدف مستقیم می گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The verbs were subdivided into transitive and intransitive categories.
[ترجمه گوگل]افعال به دو دسته متعدی و ناگذر تقسیم شدند [ترجمه ترگمان]افعال به متعدی و intransitive تقسیم شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Verbs that take object are called transitive verbs.
[ترجمه گوگل]افعالی که مفعول می گیرند، افعال متعدی نامیده می شوند [ترجمه ترگمان]Verbs که مورد توجه قرار می گیرند افعال متعدی (متعدی)نام دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A transitive verb takes an object.
[ترجمه Hanie] فعل متعد به یک مفعول نیاز دارد
|
[ترجمه گوگل]یک فعل متعدی یک مفعول می گیرد [ترجمه ترگمان]متعدی یک جسم نیاز دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Most transitive verbs can take a reflexive pronoun.
[ترجمه گوگل]اکثر افعال متعدی می توانند یک ضمیر بازتابی بگیرند [ترجمه ترگمان]بیشتر افعال می توانند یک pronoun انعکاسی داشته باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Let G be a connected point transitive graph.
[ترجمه گوگل]فرض کنید G یک گراف گذرای نقطه متصل باشد [ترجمه ترگمان]بگذارید G یک گراف وابستگی نقطه ای باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Relations among the average - shadowing property, totally transitive, topologically weakly mixing and chaos were discussed.
[ترجمه گوگل]روابط بین ویژگی های متوسط - سایه، کاملاً گذرا، از نظر توپولوژیکی ضعیف مخلوط و آشوب مورد بحث قرار گرفت [ترجمه ترگمان]روابط بین ویژگی average - shadowing، متعدی، topologically، اختلاط ضعیف و هرج و مرج مورد بحث قرار گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Is this a transitive or an intransitive verb?
[ترجمه گوگل]آیا این فعل متعدی است یا ناگذر؟ [ترجمه ترگمان]این رابطه رابطه مجازی یا یک فعل بدون رابطه است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. For example, transitive verbs need an object, intransitive verbs don't.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، افعال متعدی به یک مفعول نیاز دارند، افعال ناگذر نیاز ندارند [ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، افعال متعدی به یک هدف نیاز دارند، افعال intransitive (intransitive verbs) [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Most transitive verbs govern the accusative case in German.
[ترجمه گوگل]بیشتر افعال متعدی روی حالت اتهامی در آلمانی حاکم است [ترجمه ترگمان]لازم است که تازه ترین افعال، حالت accusative را در زبان آلمانی اداره کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Most transitive verbs can take a reflexive pronoun asobject.
[ترجمه گوگل]اکثر افعال متعدی می توانند یک ضمیر انعکاسی asobject بگیرند [ترجمه ترگمان]بیشتر افعال متعدی (متعدی)می توانند یک asobject (pronoun pronoun)را در نظر بگیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• verb accompanied by a direct object (grammar) having a direct object (grammar); temporary, impermanent, intermediate in grammar, a transitive verb has an object. for example, in the sentence `she baked a cake', the verb `bake' is transitive.
پیشنهاد کاربران
صورتی از فعل که در آن به واسطه وجود مفعول به state verb ها اجازه پذیرفتن حالت استمراری می دهد The coffee smells great ( lntransive ) I'm smelling coffee ( transitive )