اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or process of passing over, across, or through; passage.
• مشابه: passage
• مشابه: passage
- The train's extraordinarily rapid transit from one city to the other was impressive.
[ترجمه گوگل] ترانزیت فوق العاده سریع قطار از شهری به شهر دیگر چشمگیر بود
[ترجمه ترگمان] انتقال فوق العاده سریع قطار از یک شهر به دیگری جالب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انتقال فوق العاده سریع قطار از یک شهر به دیگری جالب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some of our luggage was lost in transit.
[ترجمه گوگل] مقداری از چمدان های ما در حین حمل و نقل گم شد
[ترجمه ترگمان] بخشی از چمدان ما در ترانزیت گم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخشی از چمدان ما در ترانزیت گم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a system for transporting people or goods from one place to another, esp. a public passenger bus or train system in an urban area.
- The city needs to invest more money in mass transit.
[ترجمه گوگل] شهر نیاز به سرمایه گذاری بیشتر در حمل و نقل انبوه دارد
[ترجمه ترگمان] این شهر به سرمایه گذاری بیشتر در حمل و نقل عمومی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شهر به سرمایه گذاری بیشتر در حمل و نقل عمومی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the passage of a celestial body across the face of another or across the meridian or the telescopic field of an observer.
• (4) تعریف: a surveying instrument for measuring horizontal and sometimes vertical angles.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transits, transiting, transited
حالات: transits, transiting, transited
• (1) تعریف: to pass over, across, or through.
- The goods transited the sea.
[ترجمه گوگل] کالا از دریا عبور می کرد
[ترجمه ترگمان] کالاها از دریا بیرون می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کالاها از دریا بیرون می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cross (a meridian or the face of another celestial body).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to pass over, across, or through something.