transistor

/trænˈzɪstər//trænˈzɪstə/

معنی: ترانزیستور
معانی دیگر: ترانزیستوری، ترا داری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a compact electronic device that uses semiconductors to regulate current flow and thus requires much less energy for operation than a vacuum tube.

(2) تعریف: (informal) a radio equipped with such a device.

جمله های نمونه

1. a transistor circuit
مدار ترانزیستوری

2. The firm excels at producing cheap transistor radios.
[ترجمه گوگل]این شرکت در تولید رادیوهای ترانزیستوری ارزان برتری دارد
[ترجمه ترگمان]شرکت در تولید رادیوهای ترانزیستوری ارزان برتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This factory entered into transistor production more than forty years ago.
[ترجمه گوگل]این کارخانه بیش از چهل سال پیش وارد تولید ترانزیستور شد
[ترجمه ترگمان]این کارخانه بیش از چهل سال پیش وارد تولید ترانزیستور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She took her transistor everywhere with her.
[ترجمه گوگل]ترانزیستورش را همه جا با خودش برد
[ترجمه ترگمان]او همه جا را با او در نظر گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Furthermore, the availability of cheap transistors makes obtaining maximum power gain through each transistor rather unimportant in any case.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در دسترس بودن ترانزیستورهای ارزان قیمت، دستیابی به حداکثر توان از طریق هر ترانزیستور را در هر صورت بی اهمیت می کند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در دسترس بودن ترانزیستورهای ارزان قیمت، دستیابی به حداکثر توان برق از طریق هر ترانزیستور به نسبت بی اهمیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The phase winding is excited whenever its switching transistor is saturated by a sufficiently high base current.
[ترجمه گوگل]سیم پیچ فاز هر زمان که ترانزیستور سوئیچینگ آن توسط جریان پایه به اندازه کافی اشباع شود تحریک می شود
[ترجمه ترگمان]سیم پیچ فازی هر زمان که ترانزیستور کلیدزنی آن به اندازه کافی از جریان پایه بالا اشباع شود به هیجان می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At the beginning of the excitation interval the transistor T1 is switched on and the base drive to T2 is enabled.
[ترجمه گوگل]در ابتدای بازه تحریک ترانزیستور T1 روشن می شود و درایو پایه به T2 فعال می شود
[ترجمه ترگمان]در آغاز این فاصله تحریک، ترانزیستور T۱ روشن می شود و درایو پایه به T۲ فعال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Such all-embracing inventions as the transistor, X-rays and nuclear magnetic resonance spectroscopy all come into this category.
[ترجمه گوگل]اختراعات گسترده ای مانند ترانزیستور، اشعه ایکس و طیف سنجی تشدید مغناطیسی هسته ای همه در این دسته قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]چنین اختراعات در آغوش گرفتن به عنوان ترانزیستور، اشعه ایکس و طیف سنجی رزونانس مغناطیسی هسته ای همه در این دسته قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The advent of the transistor brought rapid expansion in set ownership.
[ترجمه گوگل]ظهور ترانزیستور باعث گسترش سریع مالکیت مجموعه شد
[ترجمه ترگمان]ظهور ترانزیستور گسترش سریع مالکیت را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The two heatsinks for the Darlington transistor and diode D1 should also be readily available.
[ترجمه گوگل]دو هیت سینک برای ترانزیستور دارلینگتون و دیود D1 نیز باید به راحتی در دسترس باشند
[ترجمه ترگمان]دو heatsinks برای ترانزیستور دارلینگتون و D۱ diode نیز باید به آسانی در دسترس باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lines of washing hung between the caravans, transistor radios played loudly.
[ترجمه گوگل]خطوط شستشو بین کاروان ها آویزان بود، رادیوهای ترانزیستوری با صدای بلند پخش می شدند
[ترجمه ترگمان]خطوط شستشو بین کاروان ها آویزان شده بود و رادیوهای ترانزیستوری با صدای بلند پخش می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These sets are no bigger than a transistor radio and cost as little as $ 100 at the nearby discount electronics store.
[ترجمه گوگل]این مجموعه‌ها بزرگ‌تر از یک رادیو ترانزیستوری نیستند و در فروشگاه لوازم الکترونیکی تخفیف‌دار نزدیک 100 دلار قیمت دارند
[ترجمه ترگمان]این مجموعه ها بزرگ تر از یک رادیو ترانزیستور و هزینه کم تر از ۱۰۰ دلار در فروشگاه های الکترونیکی تخفیف در نزدیکی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Also his transistor radio and his pocket piece of purple fluorite.
[ترجمه گوگل]همچنین رادیو ترانزیستوری او و قطعه جیبی فلوریت بنفش
[ترجمه ترگمان]همچنین رادیوی ترانزیستوری او و pocket های بنفش اش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The transistor was a nice touch!
[ترجمه گوگل]ترانزیستور لمس خوبی بود!
[ترجمه ترگمان]این ترانزیستور یک تماس دوست داشتنی بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Similarly, the transistor took decades to become incorporated into commercial products such as hearing aids, navigational instruments and computers.
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، چندین دهه طول کشید تا ترانزیستور در محصولات تجاری مانند سمعک، ابزار ناوبری و رایانه گنجانده شود
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، ترانزیستور ده ها سال طول کشید تا در محصولات تجاری مانند سمعک، ابزارهای جهت یابی، و رایانه بکار گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترانزیستور (اسم)
transistor

تخصصی

[کامپیوتر] ترانزیستور - ترانزیستور دستگاهی الکترونیکی که امکان کنترل جریان بزرگی را در محل دیگری توسط یک جریان کم در یک محل می دهد . از این رو ترانزیستورها در مدارهای رادیویی و صوتی به عنوان تقویت کننده ها و و در مدارهای منطقی به عنوان کلید ( سوئیچ ) به کار می روند . نگاه کنید به nand gate .. nor gate . or gate . not gate field . effective transistor . and gate . در کامپیوتر ها، ترانزیستور مانند کلید عمل می کند. جریان عبوری از پایه ( base ) جریان عبوری از جمع کننده ( collector ) را کنترل کرده و آن را تحت کنترل بیرونی خاموش یا روشن می کند. نگاه کنیدبه logic circuits .
[برق و الکترونیک] ترانزیستور - ترانزیستور واژه ژنریک پوشش دهنده ی گروهی از قطعات حالت جامد که قادر به تقویت کردن و یا قطع و وصل کردن هستند . ترانزیستور های پیوندی دوقطبی ( BJT ) و ترانزیستورهای اثر میدان )FET ) دودسته اصلی ترانزیستورها هستند . BJT به دو دسته NPN ,PNP , FET ها به انواع پیوندی ( JFET ) یا نیمرسانای اکسید فلزی ( MOSFET ) تقسیم می شوند .
[ریاضیات] تراینده

انگلیسی به انگلیسی

• small portable radio receiver; small electrical component used to amplify voltage, output or current
a transistor is a small electronic device in something such as a television or a radio. it is used for amplification and switching.
a transistor or transistor radio is a small portable radio containing transistors.

پیشنهاد کاربران

transistor ( فیزیک )
واژه مصوب: ترانزیستور
تعریف: وسیلۀ نیمه‏رسانای فعال در مدارهای الکترونیکی که شامل سه یا تعداد بیشتری پایانه باشد و تقریباًً تمام عملیات لامپ های گرما ـ یونی، ازجمله تقویت و آشکارسازی و نوسان‏سازی و کلیدزنی را انجام دهد

بپرس