transformative


معنی: دگرگون شونده، قابل تغییر، قابل تبدیل
معانی دیگر: قابل تغییر، قابل تبدیل، دگرگون شونده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing transformation.

- Serving in the military is often a transformative experience for young people.
[ترجمه گوگل] خدمت در ارتش اغلب یک تجربه متحول کننده برای جوانان است
[ترجمه ترگمان] پذیرایی در ارتش اغلب تجربه transformative برای جوانان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Therefore, self-understanding comes to have a transformative effect on our understanding of the nature of reality.
[ترجمه گوگل]بنابراین، درک خود تأثیری دگرگون کننده بر درک ما از ماهیت واقعیت دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، درک خود، تاثیر transformative بر درک ما از ماهیت واقعیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But don't expect transformative change to come from incumbents, most of whom will fight tooth-and-nail for the status quo.
[ترجمه گوگل]اما انتظار نداشته باشید که تغییرات دگرگون کننده از سوی مدیران فعلی که اکثر آنها برای وضعیت موجود با چنگ و دندان مبارزه می کنند، ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]اما انتظار نداشته باشید که تغییر transformative ناشی از متصدیان است که اغلب آن ها با ناخن و میخ برای وضع موجود مبارزه خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. More than ever, after the transformative horror of Sandy Hook, the old defensive crouch is inadequate.
[ترجمه گوگل]بیش از هر زمان دیگری، پس از وحشت متحول کننده سندی هوک، خمیده دفاعی قدیمی ناکافی است
[ترجمه ترگمان]بیش از پیش، پس از وحشت transformative سندی هوک، حالت تدافعی قدیمی ناکافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He died, they were scattered, and only a transformative event could have made such faithful followers.
[ترجمه گوگل]او مرد، آنها پراکنده شدند و تنها یک رویداد دگرگون کننده می توانست چنین پیروان وفاداری بسازد
[ترجمه ترگمان]او مرد، آن ها پراکنده بودند و تنها یک رویداد transformative می توانست چنین پیروان باوفای ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Here are six of today's potentially transformative trends.
[ترجمه گوگل]در اینجا شش مورد از روندهای بالقوه تحول آفرین امروزی آورده شده است
[ترجمه ترگمان]در اینجا شش تا از گرایش های transformative بالقوه امروزی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In its arguably most transformative and revelatory capacity, it is the power that enables us to empathize with humans whose experiences we have never shared.
[ترجمه گوگل]مسلماً در تغییردهنده‌ترین و وحی‌کننده‌ترین ظرفیتش، این قدرتی است که ما را قادر می‌سازد با انسان‌هایی که هرگز تجربیاتشان را به اشتراک نگذاشته‌ایم، همدلی کنیم
[ترجمه ترگمان]آن قدرتی است که به ما امکان همدلی با انسان ها را می دهد که تجربیات آن ها را هرگز به اشتراک نگذاشته ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As with other transformative measures, like the open-door initiative launched in Shenzhen, the one-child policy's abolition could be handled slowly, studied, then rolled out nationally.
[ترجمه گوگل]مانند سایر اقدامات دگرگون‌کننده، مانند طرح درهای باز که در شنژن راه‌اندازی شد، لغو سیاست تک‌فرزندی را می‌توان به آرامی انجام داد، مطالعه کرد و سپس در سطح ملی اجرا شد
[ترجمه ترگمان]همانند دیگر اقدامات transformative، مانند طرح دره ای باز که در Shenzhen راه اندازی شد، ملغی نمودن سیاست یک کودک را می توان به آرامی انجام داد، مطالعه کرد و سپس در سطح ملی پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ellen Futter, the museum's president, cited the transformative power of space exploration in her remarks to reporters.
[ترجمه گوگل]الن فوتر، رئیس موزه، در سخنان خود به خبرنگاران به قدرت دگرگون کننده اکتشاف فضایی اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]الن Futter، رئیس موزه، به قدرت transformative اکتشاف فضایی در اظهارات خود با خبرنگاران اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It'll also be transformative for us in the West.
[ترجمه گوگل]همچنین برای ما در غرب تحول آفرین خواهد بود
[ترجمه ترگمان]همچنین برای ما در غرب قابل تغییر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In its arguably most transformative and revelatory capacity, it is the power that enables us to empathise with humans whose experiences we have never shared.
[ترجمه گوگل]مسلماً در تغییردهنده‌ترین و وحی‌کننده‌ترین ظرفیتش، این قدرتی است که ما را قادر می‌سازد تا با انسان‌هایی که تجربه‌هایشان را هرگز به اشتراک نگذاشته‌ایم همدلی کنیم
[ترجمه ترگمان]این قدرت است که ما را قادر می سازد که با انسان ها همدردی کنیم که تجربیات آن ها هرگز به اشتراک گذاشته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That transformative power tempers rich tones, too.
[ترجمه گوگل]این قدرت دگرگون کننده، رنگ های غنی را نیز تسکین می دهد
[ترجمه ترگمان]این قدرت transformative، صداهای غنی را هم خلق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was transformative in the sense of just who he was.
[ترجمه گوگل]او به معنای آنچه که بود، دگرگون کننده بود
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده بود که او چه کسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Synthetic adhesives could yield transformative applications in robotics, industry, medicine, sports and clothing.
[ترجمه گوگل]چسب های مصنوعی می توانند کاربردهای دگرگون کننده ای در رباتیک، صنعت، پزشکی، ورزش و پوشاک داشته باشند
[ترجمه ترگمان]چسب مصنوعی می تواند کاربردهای transformative را در روبات ها، صنعت، دارو، ورزش و پوشاک به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One transformative advertising pitch will kick-start a brand new agency, but which one?
[ترجمه گوگل]یک طرح تبلیغاتی متحول کننده یک آژانس کاملاً جدید را راه اندازی می کند، اما کدام یک؟
[ترجمه ترگمان]یک تبلیغ تبلیغی transformative یک بنگاه تجاری جدید را شروع خواهد کرد، اما کدام یک را؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دگرگون شونده (صفت)
changeful, transformative

قابل تغییر (صفت)
streaky, mutable, transformative, varied, commutable, flexible, transmutative

قابل تبدیل (صفت)
convertible, transformative, commutable, transmutable, transmutative

انگلیسی به انگلیسی

• having the power to transform; with a tendency to transform

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : transform
✅️ اسم ( noun ) : transformation
✅️ صفت ( adjective ) : transformational / transformable / transformative
✅️ قید ( adverb ) : _
تحولی،
تحول آفرین
تحول گرا
نوعی سبک رهبری و نوعی سبک یادگیری نیز هست.
متحول کننده. تحول آفرین
مثال:
Serving in the military is often a transformative experience for young people.
خدمت در ارتش اغلب برای مردان جوان یک تجربه متحول کننده است.
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: ترادیسا

⚫ نگارش به خط لاتین: Tarādisā

⚫ آمیخته از: ترا ( trans ) و �دیس� ( form ) و �‍ا� ( ative )
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

دگردیسنده
تحول افرین
to be transformative of
تغییر مهم ایجاد کردن در کسی یا چیزی
causing or able to cause an important and lasting change in someone or something
تحول آمیز
تحول آفرین
متحول کننده

بپرس