transformation

/ˌtrænsfərˈmeɪʃn̩//ˌtrænsfəˈmeɪʃn̩/

معنی: دگرگونی، تبدیل، تغییر شکل
معانی دیگر: دگردیسی، ترادیسی، عوض شدگی، ترا ریختی، دگرش، رمش، گهولش، دگرسانی، (زبان شناسی) گشتار، تاویل، دگرسازی، تبدیل صورت، وراریخت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: transformational (adj.)
(1) تعریف: a significant change in the form, structure, character, or nature of something or someone.
مترادف: metamorphosis, metastasis, transfiguration, transmutation
مشابه: alchemy, alteration, change, conversion, evolution, reconfiguration, transmogrification

(2) تعریف: the changing of an abstract or deep linguistic structure into a concrete or surface one, according to certain rules of syntax.

جمله های نمونه

1. germany's transformation into a military power
تبدیل آلمان به یک قدرت نظامی

2. angular transformation
تراریخت گوشه ای

3. jacobian of transformation
ژاکوبین تبدیل

4. the magical transformation of eggs into a delicious omelet
تبدیل افسون آمیز تخم مرغ به املت خوشمزه

5. the country's economic transformation
دگرگونی اقتصادی کشور

6. The way we work has undergone a radical transformation in the past decade.
[ترجمه گوگل]روش کار ما در دهه گذشته دستخوش تحولی اساسی شده است
[ترجمه ترگمان]روشی که ما کار می کنیم تبدیل به یک تحول اساسی در دهه گذشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A startling cultural transformation occurred in post - war Britain.
[ترجمه گوگل]تحول فرهنگی شگفت انگیزی در بریتانیای پس از جنگ رخ داد
[ترجمه ترگمان]تحول فرهنگی شگفت انگیز در بریتانیا پس از جنگ رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a noticeable transformation in his appearance.
[ترجمه گوگل]دگرگونی محسوسی در ظاهرش ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]در ظاهر او تغییر محسوسی ایجاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This decision marked a fundamental transformation in policy.
[ترجمه گوگل]این تصمیم تغییر اساسی در سیاست را نشان داد
[ترجمه ترگمان]این تصمیم تغییر اساسی در سیاست را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was struggling to make the transformation from single man to responsible husband.
[ترجمه گوگل]او در تلاش بود تا از مرد مجرد به شوهر مسئول تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]او در تلاش بود که این تبدیل را از یک مرد به شوهری که مسئول آن بود، تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Norah made plans for the transformation of an attic room into a study.
[ترجمه گوگل]نورا برای تبدیل اتاق زیر شیروانی به اتاق مطالعه برنامه ریزی کرد
[ترجمه ترگمان]نو را برای تبدیل شدن اتاق زیر شیروانی به اتاق مطالعه نقشه کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But the breadth of the economic transformation can't be measured by numbers alone.
[ترجمه گوگل]اما وسعت تحول اقتصادی را نمی توان تنها با اعداد اندازه گیری کرد
[ترجمه ترگمان]اما گستردگی تغییر اقتصادی را نمی توان تنها با اعداد اندازه گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We observe that the first calls for radical transformation did not begin until the period of the industrial revolution.
[ترجمه گوگل]مشاهده می کنیم که اولین درخواست ها برای دگرگونی رادیکال تا دوره انقلاب صنعتی آغاز نشد
[ترجمه ترگمان]ما مشاهده کردیم که اولین درخواست تبدیل رادیکال تا زمان انقلاب صنعتی آغاز نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The transformation from disused docks into city-centre cultural venue took three years.
[ترجمه گوگل]تبدیل از اسکله های بلااستفاده به مکان فرهنگی در مرکز شهر سه سال طول کشید
[ترجمه ترگمان]انتقال از اسکله بلااستفاده به محل فرهنگی مرکز شهر سه سال طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What leads to the transformation of one economic system to another?
[ترجمه گوگل]چه چیزی منجر به تبدیل یک نظام اقتصادی به سیستم دیگر می شود؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی منجر به تبدیل یک سیستم اقتصادی به یک سیستم اقتصادی دیگر می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The transformation of American sea power began in 1940.
[ترجمه گوگل]دگرگونی قدرت دریایی آمریکا در سال 1940 آغاز شد
[ترجمه ترگمان]تغییر قدرت دریایی آمریکا در سال ۱۹۴۰ آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دگرگونی (اسم)
change, alteration, variation, mutation, transformation, metamorphosis, catabolism, vicissitude, contrariety, metabolism, shakeup

تبدیل (اسم)
reduction, transmutation, alteration, conversion, transformation, commutation

تغییر شکل (اسم)
transmutation, transformation, metamorphosis, sublation, evolution, transfiguration, palingenesis, transmogrification

تخصصی

[شیمی] تبدیل
[عمران و معماری] تبدیل - انتقال
[کامپیوتر] تبدیل
[برق و الکترونیک] تبدیل
[صنایع غذایی] تراریختی، تبدیل : انتقال اطلاعات توارثی از یاخته ای به یاخته دیگر در میکروارگانیسمها از طریق DNA استخراج شده از آنها
[زمین شناسی] تغییر شکل ،دگرگونی ،ترادیسی، تبدیل - تغییر سیستم مختصات که در آن دادههایی از مختصات رقومی شده به صورت نقشه تعریف می شوند
[نساجی] تغییر شکل دادن
[ریاضیات] تغییر و تبدیل، زاویه ی دوران تبدیل همدیس، تبدیل اندازه پذیر پایستار، ترادیسی، دگرگونی، گردش، تغییر شکل، انتقال
[پلیمر] تغییر شکل دادن
[آمار] تبدیل

انگلیسی به انگلیسی

• changing shape; complete change

پیشنهاد کاربران

این کلمه در کانتکست های مختلف معانی متفاوت و عمیقی داره
یکی از معانیش

تغییر عظیم و قابل توجه ظاهری یا شخصیتی یک شخص یا یک چیز که منجر به بهتر شدن اون میشه
مثالها:
There's been a transformation in Carl since he started going out with Annie.
...
[مشاهده متن کامل]

Have you seen the transformation of our garden?
Local people have mixed feelings about the planned transformation of their town into a regional capital.
I'd never seen Jose in a tuxedo before - it was quite a transformation.
The internet has led to a transformation in shopping habits.

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: ترادیسش

⚫ نگارش به خط لاتین: Tarādisesh

⚫ آمیخته از: ترا ( trans ) و �دیس� ( form ) و �‍ِش� ( ation )
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

تبدیل، دگرگونی، تغییرشکل، تغییرماهیت، تحول. انتقال. ترادیسی. استحاله. دگرسازی
change, alteration, conversion, metamorphosis, revolution, sea change, transmutation
🔷 ( مهندسی برق )


🔷 واژه مصوب: ترادیسش

🔷 تعریف: ترادیسش برق
change, alteration, conversion, metamorphosis, revolution, sea change, transmutation
transformation ( n ) ( tr�nsfərˈmeɪʃn ) =a complete change in sth, e. g. What a transformation! You look great. the country's transformation from dictatorship to democracy. transformational
transformation
این کلمه معنای بسیار عمیقی داشته و در انگلیسی امروز بسی خشک و بی مایه شده. trans یعنی ورا، آنسوی و form یعنی صورت ظاهری. پس Transformation یعنی ورای آنچه در ظاهر است. یا وارونه کردن چیزی و حقیقت آن را
...
[مشاهده متن کامل]
دیدن. یا حتی تغییر وضعیت ظاهری و تبدیل آن به وضعیت حقیقی. در فارسی نمی توانم معادلی برای این معنی عمیق پیدا کنم.

تبدیل، دگرگونی، تغییرشکل، تغییرماهیت، تحول
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : transform
✅️ اسم ( noun ) : transformation
✅️ صفت ( adjective ) : transformational / transformable / transformative
✅️ قید ( adverb ) : _
ایجاد تغییر و تحول کامل در چیزی به منظور اصلاح آن
در ادبیات رشتۀ طراحی، به نظر میرسد که این واژه مفهومی نزدیک به Transition دارد و می تواند به معنای �گذار� یا �انتقال� ( از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب� در نظر گرفته شود.
در زیست شناسی مولکولی به معنای: ⬇️
تَرا ریختی
تَرا ریخت سازی
دگرسازی
تَرا دیسی
در متون زیست شناسی به معنای: ⬇️
تَرادیسی
وَراریخت
دگرسازی
تحول و دگرگونی
دگردیسی
trans = گذر ، انتقال
form = شکل، فرم
ation = پسوند اسم ساز
transformation = انتقال از یک شکل به شکلی دیگر
transformation = گشتار
transformation ( مهندسی برق )
واژه مصوب: تبدیل 7
تعریف: ← تبدیل برق
transformation ( noun ) = تغییر شکل، دگرگونی، تبدیل، تحول، استحاله
Definition = یک تغییر کامل در ظاهر یا ماهیت چیزی یا کسی/
examples:
1 - the student's transformation from a "D" student to a "b" student was remarkable.
...
[مشاهده متن کامل]

تغییر دانشجویان از دانش آموز سطح "D" به دانش آموز سطح"b" قابل توجه بود.
2 - The city's transformation has been amazing.
دگرگونی شهر شگفت انگیز بوده است.
3 - This plan means a complete transformation of our organization.
این طرح به معنای تحول کامل در سازمان ما است.
4 - Local people have mixed feelings about the planned transformation of their town into a regional capital.
مردم محلی در مورد تبدیل برنامه ریزی شده شهرشان به پایتخت منطقه احساسات متفاوتی دارند.
5 - I'd never seen Jose in a tuxedo before - it was quite a transformation.
من قبلاً هرگز خوزه را در لباس تاکیدو ندیده بودم - این کاملاً یک دگرگونی بود.

Transformation:تغییر شکل و دگرگونی
Transportation:حمل و نقل
Change complete

با سلام و پوزش از درج جمله ناقص در توضیحات قبلی ، جمله کامل بشرح زیر میباشد :
Chemistry is the study of transformation
بطور کلی همانطور که در معانی بالا درج شده در هر رشته ای از علوم ویا دیسیپلین های متفاوت معنی خاصی لحاظ گردیده است ، اما تجربه شخصی اینجانب : مناسب ترین معنی برای هر کلمه با توجه به معنای جمله و در کنار دیگر کلمات است و ممکن است طیف وسیعی از واژه ها را در خود داشته باشد ، مانند :
...
[مشاهده متن کامل]

Chemistry is . . . Transformation
میتوان معانی تبدیل ، تغییر ماهیت ، تغییر شکل ، رنگ و. . . رابرای این کلمه در علم شیمی منظور داشت
با تشکر

زبان شناسی:
گشتار
در مهندسی مواد = استحاله
دگرگونی
دگرگون شدگی ، تحول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس