transfigure

/trænsˈfɪɡər//trænsˈfɪɡə/

معنی: تجلی کردن، تغییر شکل دادن
معانی دیگر: ترا دیس کردن (transform بیشتر به کار می رود)، تغییر صورت دادن، تغییر شکل یافتن، نورانی کردن، دگر سیما کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transfigures, transfiguring, transfigured
مشتقات: transfigurement (n.)
(1) تعریف: to radically change the form or appearance of, esp. for the better; transform; ennoble or beautify.
مشابه: commute, metamorphose, transform

(2) تعریف: to change so as to bring closer to a spiritual ideal; exalt or glorify.

جمله های نمونه

1. They are transfigured by the healing powers of art.
[ترجمه گوگل]آنها با قدرت شفابخش هنر دگرگون شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها با قدرت شفا دادن هنر تغییر شکل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her face was transfigured.
[ترجمه گوگل]صورتش دگرگون شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش تغییر شکل یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ann's whole face was transfigured by the early morning light.
[ترجمه گوگل]تمام صورت ان با نور صبح زود تغییر شکل داده بود
[ترجمه ترگمان]تمام صورتش توسط نور صبحگاهی تغییر شکل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new furniture has transfigured the old house.
[ترجمه گوگل]مبلمان جدید خانه قدیمی را دگرگون کرده است
[ترجمه ترگمان]مبلمان جدید خانه قدیمی را تغییر شکل داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their faces became transfigured with joy.
[ترجمه گوگل]چهره هایشان از شادی دگرگون شد
[ترجمه ترگمان]چهره هایشان از شادی دگرگون گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her face was transfigured by happiness.
[ترجمه گوگل]چهره اش از خوشحالی دگرگون شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شادی دگرگون گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The assassination somehow transfigured Kennedy into a modern American saint.
[ترجمه گوگل]این ترور به نوعی کندی را به یک قدیس مدرن آمریکایی تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]این ترور به طریقی کندی را به یک قدیس مدرن آمریکایی تغییر شکل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her face was transfigured with joy.
[ترجمه گوگل]صورتش از خوشحالی دگرگون شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شادی دگرگون گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Like Blake, he paints the world transfigured.
[ترجمه گوگل]او مانند بلیک جهان را دگرگون شده نقاشی می کند
[ترجمه ترگمان]مثل \"بلیک\" اون دنیا رو تغییر شکل میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hope transfigured her face.
[ترجمه گوگل]امید چهره اش را دگرگون کرد
[ترجمه ترگمان]امید چهره اش را تغییر شکل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At one time we could transfigure into any shape including any animal form.
[ترجمه گوگل]زمانی می توانستیم به هر شکلی از جمله هر شکل حیوانی تغییر شکل دهیم
[ترجمه ترگمان]در یک زمان ما می توانیم شکل هر گونه شکل حیوانی را شکل بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Who will transfigure the body of our humiliation to be conformed to the body of His glory, according to His operation by which He is able even to subject all things to Himself.
[ترجمه گوگل]چه کسی بدن ذلت ما را تغییر شکل خواهد داد تا با بدن جلال او مطابقت یابد، مطابق عمل او که به وسیله آن حتی قادر است همه چیز را به خود تسلیم کند
[ترجمه ترگمان]چه کسی، با توجه به عملیات خود، که حتی قادر است همه چیز را به خود اختصاص دهد، هیات of ما را دگرگون خواهد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Phil. 3:21 Who will transfigure the body of our humiliation to be conformed to the body of His glory, according to His operation by which He is able even to subject all things to Himself.
[ترجمه گوگل]فیل 3:21 که بدن خواری ما را تغییر شکل خواهد داد تا با بدن جلال خود مطابقت یابد، مطابق عمل او که به وسیله آن حتی قادر است همه چیز را به خود تسلیم کند
[ترجمه ترگمان]فیل ۳: بیست و سه تن که هیات of ما را دگرگون خواهد ساخت، مطابق با عمل خود، با توجه به عملیات خود، که حتی قادر است همه چیز را به خود اختصاص دهد، مطابق با او عمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both transfigure a region in whose joyful chords dissonance as well as the terrible image of world fade delightfully away.
[ترجمه گوگل]هر دو منطقه ای را تغییر می دهند که در آکوردهای شادی آور آن ناهماهنگی و همچنین تصویر وحشتناک جهان به طرز لذت بخشی محو می شود
[ترجمه ترگمان]هر دو یک منطقه را تغییر شکل می دهند که chords joyful را ناهماهنگی می سازند و تصویر وحشتناک جهان به نحو خوشی محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجلی کردن (فعل)
emanate, reincarnate, transfigure

تغییر شکل دادن (فعل)
transform, metamorphose, misshape, transfigure, reshape, transmogrify, transshape

انگلیسی به انگلیسی

• transform, give a new form or appearance
if you are transfigured, your appearance changes completely, often because something has made you very happy; a literary word.

پیشنهاد کاربران

To completely change the form or appearance of something. “Transfigure” implies a drastic and often magical or supernatural change.
اسم و فعل
تغییر ( دادن ) کامل شکل یا ظاهر چیزی.
دلالت بر یک تغییر شدید و اغلب جادویی یا ماوراء طبیعی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال ها؛
For example, “The wizard used his powers to transfigure the toad into a prince. ”
In a discussion about personal growth, someone might say, “Traveling has the power to transfigure a person’s perspective. ”
A writer might describe a scene as, “The sunset transfigured the sky into a painting of vibrant colors. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-total-change/

بپرس