transferred

/trænsˈfɜːrd//trænsˈfɜːd/

معنی: انتقال یافته
معانی دیگر: واگذار شده

جمله های نمونه

1. he transferred his lands to his eldest son
او زمین های خود را به اسم پسر ارشدش کرد.

2. siamak transferred from taj school to a school nearer his house
سیامک خود را از دبستان تاج به یک مدرسه که به خانه اش نزدیکتر بود منتقل کرد.

3. he was transferred to ardebil
او را به اردبیل انتقال دادند.

4. The company has transferred to an eastern location.
[ترجمه Mori] این شرکت به یک مکان در شرق انتقال یافته است🙂
|
[ترجمه گوگل]این شرکت به یک مکان شرقی منتقل شده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت به مکان شرقی منتقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The patient was transferred to another hospital.
[ترجمه گوگل]بیمار به بیمارستان دیگری منتقل شد
[ترجمه ترگمان]بیمار به بیمارستانی دیگر منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sum of money has been transferred into my account.
[ترجمه Mori] مبلغی پول به حسابم واریز شده است
|
[ترجمه گوگل]مبلغی به حساب من واریز شده است
[ترجمه ترگمان]مبلغ پول به حساب من واریز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His employer transferred him to another office.
[ترجمه گوگل]کارفرما او را به دفتر دیگری منتقل کرد
[ترجمه ترگمان]کارفرمایش او را به دفتر دیگر منتقل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Last year Paul was transferred to our head office in London.
[ترجمه گوگل]سال گذشته پل به دفتر مرکزی ما در لندن منتقل شد
[ترجمه ترگمان]سال گذشته پل به دفتر ما در لندن منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She transferred her clothes from one room to another.
[ترجمه گوگل]لباس هایش را از اتاقی به اتاق دیگر منتقل کرد
[ترجمه ترگمان]لباس هایش را از یک اتاق به اتاق دیگر منتقل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Swod transferred from MI6 to the Security Service.
[ترجمه گوگل]Swod از MI6 به ​​سرویس امنیتی منتقل شد
[ترجمه ترگمان]Swod از MI۶ به سرویس امنیت منتقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has been transferred from Beijing to Shanghai.
[ترجمه گوگل]او از پکن به شانگهای منتقل شده است
[ترجمه ترگمان]او از پکن به شانگهای منتقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has been transferred to a psychiatric hospital.
[ترجمه گوگل]او به بیمارستان روانی منتقل شده است
[ترجمه ترگمان]به یه بیمارستان روانی منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ownership of that house was transferred to somebody.
[ترجمه گوگل]مالکیت آن خانه به شخصی منتقل شد
[ترجمه ترگمان]مالکیت آن خانه به کسی منتقل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The head office has been transferred from London to Cardiff.
[ترجمه گوگل]دفتر مرکزی از لندن به کاردیف منتقل شده است
[ترجمه ترگمان]دفتر سر از لندن به کاردیف منتقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The drawing is transferred onto the wood by means of carbon paper.
[ترجمه گوگل]نقاشی با استفاده از کاغذ کربن روی چوب منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]نقاشی با استفاده از کاغذ کربن به چوب منتقل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انتقال یافته (صفت)
transmissive, transferred

انگلیسی به انگلیسی

• conveyed, passed, forwarded

پیشنهاد کاربران

اعزام شدنwe were transfered
منتقل شده ، واگذار شده
واگذارشده

بپرس