transference

/trænsˈfɜːrəns//ˈtrænsfərəns/

معنی: حواله، تحویل، نقل
معانی دیگر: انتقال، ترا فرست، ترا گشت، واگذاری، ورابری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or process of transferring.
مشابه: conveyance, transfer

(2) تعریف: the state of being transferred.
مشابه: transfer

جمله های نمونه

1. Therapists should always be on the lookout for transference from their clients.
[ترجمه گوگل]درمانگران باید همیشه مراقب انتقال از سوی مراجعان خود باشند
[ترجمه ترگمان]therapists همیشه مراقب انتقال از clients هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is a struggle for a transference of power.
[ترجمه گوگل]این مبارزه برای انتقال قدرت است
[ترجمه ترگمان]این یک نبرد برای انتقال قدرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. UN observers were there to ensure the smooth transference of power.
[ترجمه گوگل]ناظران سازمان ملل برای اطمینان از انتقال آرام قدرت در آنجا حضور داشتند
[ترجمه ترگمان]ناظران سازمان ملل در آنجا بودند تا انتقال آرام قدرت را تضمین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There seems little transference of application from one subject to another.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد انتقال کمی از برنامه از یک موضوع به موضوع دیگر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که انتقال کمی از برنامه ها از یک موضوع به یک موضوع دیگر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The whole gentile constitution made the transference of private property from father to son impossible.
[ترجمه گوگل]کل قانون اساسی تیره‌ای، انتقال مالکیت خصوصی را از پدر به پسر غیرممکن کرد
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی gentile انتقال مالکیت خصوصی را از پدر به پسر غیرممکن می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The transference of emphasis upon truth-claims, in particular, seems to be a move in the right direction.
[ترجمه گوگل]انتقال تأکید بر ادعاهای حقیقت، به ویژه، حرکتی در جهت درست به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]انتقال تاکید بر حقیقت - ادعاهای خاص، به طور خاص، حرکتی در جهت درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is a direct transference to stone or brick building of the primitive wooden hut method mentioned earlier.
[ترجمه گوگل]این انتقال مستقیم به ساختمان سنگ یا آجر از روش کلبه چوبی بدوی است که قبلا ذکر شد
[ترجمه ترگمان]این یک انتقال مستقیم به سنگ یا ساختمان آجری خانه چوبی اولیه است که قبلا ذکر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The transference of the principle of democratic centralism from party to state organization further weakens accountability and the role of elected bodies.
[ترجمه گوگل]انتقال اصل سانترالیسم دموکراتیک از حزب به سازمان دولتی، مسئولیت پذیری و نقش نهادهای منتخب را بیشتر تضعیف می کند
[ترجمه ترگمان]انتقال اصل آزادی دموکراتیک از طرف حزب به سازمان دولتی، مسئولیت پذیری و نقش سازمان های منتخب را تضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Furthermore, the transference from Worcester to Lincoln of the concept of a ten-bayed concentric chapter house took place about 122
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، انتقال مفهوم خانه فصلی متحدالمرکز ده طرفه از ووستر به لینکلن در حدود سال 122 انجام شد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، انتقال از ورسستر به لینکلن از مفهوم یک فصل ده bayed متحد المرکز در حدود ۱۲۲ قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Transference of the right to use rural land is the inevitable demand of modern agricultural development.
[ترجمه گوگل]واگذاری حق استفاده از اراضی روستایی خواسته اجتناب ناپذیر توسعه کشاورزی مدرن است
[ترجمه ترگمان]transference حق استفاده از زمین روستایی، تقاضای اجتناب ناپذیر توسعه کشاورزی مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Transference, as of rights, or qualities, to a successor.
[ترجمه گوگل]انتقال، به عنوان حقوق، یا کیفیت، به جانشین
[ترجمه ترگمان]transference، به عنوان حقوق، یا صفات، به جانشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The risk transference and marketization of personal accident injury insurance, public liability insurance, accident insurance and property insurance were the main strategy.
[ترجمه گوگل]انتقال ریسک و بازاریابی بیمه حوادث شخصی، بیمه مسئولیت عمومی، بیمه حوادث و بیمه اموال استراتژی اصلی بودند
[ترجمه ترگمان]انتقال ریسک و انتقال بیمه صدمات شخصی، بیمه مسئولیت عمومی، بیمه تصادف و بیمه دارایی مهم ترین استراتژی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Three commonly used electrochemical methods for measurement of transference number in dilute, ideal polymer electrolyte is presented.
[ترجمه گوگل]سه روش الکتروشیمیایی رایج برای اندازه گیری عدد انتقال در الکترولیت پلیمری رقیق و ایده آل ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]سه روش الکتروشیمیایی معمولا برای اندازه گیری تعداد انتقال در الکترولیت رقیق و رقیق استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In translating process, cultural differences interfere with the transference of language and culture.
[ترجمه گوگل]در فرآیند ترجمه، تفاوت های فرهنگی در انتقال زبان و فرهنگ دخالت می کند
[ترجمه ترگمان]در ترجمه فرآیند، تفاوت های فرهنگی با انتقال زبان و فرهنگ تداخل پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حواله (اسم)
assignment, order, draft, check, transference, cheque

تحویل (اسم)
transfer, livery, transference, prehension, delivery, rendition, solstice

نقل (اسم)
transfer, story, sweet, transference, transportation

انگلیسی به انگلیسی

• carrying to-, sending to-, crossing, conveyance
transference is the transferring of something to a different place, person, or group; a formal word.

پیشنهاد کاربران

انتقال یا ترافکنی ( روانشناسی )
انتقال یا ترا - فِکَنی ( به انگلیسی: Transference ) در روانکاوی به حالتی اشاره دارد که شخصی، به طور ناخودآگاه، فرد دیگری را ( معمولا روانکاو خود را ) آماج احساسات، آرزوها، و تجربیات قدیمی اش قرار دهد. مفهوم ترا فکنی توسط زیگموند فروید تعریف شد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : transfer
✅️ اسم ( noun ) : transfer / transferability / transferral / transference
✅️ صفت ( adjective ) : transferable
✅️ قید ( adverb ) : _
transference ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: انتقال 2
تعریف: در روان کاوی، برون فکنی احساسات و آرزوهای ناخودآگاهانۀ فرد به روان کاو، یعنی برون فکنی آن دسته از احساسات و آرزوهایی که دراصل به افراد مهم زندگی فرد در دوران کودکی اش معطوف بوده اند، مانند پدر و مادر
transference
انتقال معنی
زبان شناسی
انتقال در مفاهیم روانکاوی.
انتقال متقابل = countertransference

The process of being transferred
پروسه نقل و انتقال
جریان - سیر - روند انتقال
پروسه جابه جایی
جریان/سیر روند جابه جایی
جابه جایی
انتقال
The action of transferring something
عمل انتقال ( دهی )

اثر انتقال متقابل
( روانشناسی )
جابجایی ( روانشناسی )

بپرس