فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transcends, transcending, transcended
حالات: transcends, transcending, transcended
• (1) تعریف: to go beyond or rise above (a common limitation).
• مترادف: surpass
• مشابه: exceed
• مترادف: surpass
• مشابه: exceed
- The two soldiers developed a special bond that transcended ordinary friendship.
[ترجمه Helena] این دو سرباز یک پیوند خاص را ایجاد کردند که از دوستی معمولی پیشی گرفت.|
[ترجمه یارمحمدی] این دو سرباز پیوند خاصی بین خود برقرار کردند که از دوستی عادی فراتر بود.|
[ترجمه گوگل] این دو سرباز پیوند خاصی ایجاد کردند که فراتر از دوستی معمولی بود[ترجمه ترگمان] این دو سرباز یک پیوند ویژه را توسعه دادند که از دوستی معمولی پیشی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her intense determination helped her transcend her physical limitations.
[ترجمه یارمحمدی] او با عزمی راسخ، محدودیت های جسمی خود را پشت سر نهاد.|
[ترجمه مینا] عزم راسخ او کمکش کرد تا محدودیتهای فیزیکی خود را پشت سر بگذارد.|
[ترجمه گوگل] عزم شدید او به او کمک کرد تا از محدودیت های فیزیکی خود فراتر رود[ترجمه ترگمان] تصمیم شدید او به او کمک کرد تا محدودیت های فیزیکی خود را رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be superior to; surpass.
• مترادف: better, exceed, excel, outdo, outstrip, surpass
• مشابه: best, cap, eclipse, outclass, outshine, overshadow, prevail over, top
• مترادف: better, exceed, excel, outdo, outstrip, surpass
• مشابه: best, cap, eclipse, outclass, outshine, overshadow, prevail over, top
- The quality of his painting transcended the works of all others of his day.
[ترجمه گوگل] کیفیت نقاشی او فراتر از همه آثار دیگر زمان خود بود
[ترجمه ترگمان] کیفیت نقاشی او از کاره ای دیگران فراتر می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کیفیت نقاشی او از کاره ای دیگران فراتر می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My concern for my children's well-being transcends my other cares.
[ترجمه گوگل] نگرانی من برای رفاه فرزندانم فراتر از سایر مراقبت هایم است
[ترجمه ترگمان] نگرانی من نسبت به بچه هام مثل یه برتری دیگه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگرانی من نسبت به بچه هام مثل یه برتری دیگه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be outside and independent of (the material world and time), as a deity.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: transcendingly (adv.)
مشتقات: transcendingly (adv.)
• : تعریف: to go above or beyond ordinary limits; surpass others.
• مترادف: excel, shine
• مشابه: take the cake, tower
• مترادف: excel, shine
• مشابه: take the cake, tower