tranquilly

جمله های نمونه

1. I'd like to tranquilly deal with the problems between us, even though I don't fear to hassle with you.
[ترجمه گوگل]من می خواهم با آرامش با مشکلات بین خود کنار بیایم، حتی اگر نمی ترسم با شما مشکل داشته باشم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم با مشکلات بینمان کنار بیایم، با این که از مزاحمت با تو نمی ترسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The horse looked at him tranquilly, neither startled nor afraid, and suffered himself to be bridled without the least trouble.
[ترجمه گوگل]اسب با آرامش به او نگاه کرد، نه مبهوت و نه ترسید، و خود را تحمل کرد که بدون کمترین دردسر مهار شود
[ترجمه ترگمان]اسب به آرامی به او نگاه کرد، نه یکه خورد و نه هراسان شد، و به خود زحمت داد که خود را از دست ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Earl Robert stood tranquilly where he was, and bowed away the necessity for any such confirmation.
[ترجمه گوگل]ارل رابرت با آرامش در جایی که بود ایستاده بود و نیاز به چنین تاییدی را سر تعظیم فرود آورد
[ترجمه ترگمان]ارل رابرت در همان جا که بود آرام ایستاده بود و برای هر گونه تایید خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. People arrange such departures tranquilly, but they are despairs!
[ترجمه گوگل]مردم چنین حرکت هایی را با آرامش ترتیب می دهند، اما آنها ناامید هستند!
[ترجمه ترگمان]مردم این departures را با آسودگی ترتیب می دهند، اما they!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He took up his brush and went tranquilly to work.
[ترجمه گوگل]برسش را برداشت و آرام سر کار رفت
[ترجمه ترگمان]قلم مو را برداشت و به آرامی به کار پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The art of fishing tranquilly in troubled water.
[ترجمه گوگل]هنر ماهیگیری آرام در آب آشفته
[ترجمه ترگمان]هنر صید ماهی آرام در آب های متلاطم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tranquilly she went on with her work.
[ترجمه گوگل]او با آرامش به کار خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]پس کار خود را ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Diplomacy: The art of fishing tranquilly in trou - bled water.
[ترجمه گوگل]دیپلماسی: هنر ماهیگیری آرام در آب آشفته
[ترجمه ترگمان]دیپلماسی: هنر ماهیگیری به آرامی در آب خون ریزی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The man resumed tranquilly, " Put me in the stable. "
[ترجمه گوگل]مرد با آرامش ادامه داد: "من را در اصطبل بگذار "
[ترجمه ترگمان]مرد به آرامی گفت: \" مرا در طویله بگذارید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The evening was closing down tranquilly.
[ترجمه گوگل]غروب با آرامش در حال بسته شدن بود
[ترجمه ترگمان]شب به آرامی بسته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Is I because of despairs tranquilly but is extraordinary.
[ترجمه گوگل]آیا من به دلیل ناامیدی آرام اما فوق العاده است
[ترجمه ترگمان]من به خاطر despairs آسوده هستم اما فوق العاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The captain of the ship tranquilly assured the passengers that there was no danger.
[ترجمه گوگل]کاپیتان کشتی با آرامش به مسافران اطمینان داد که هیچ خطری وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]ناخدای کشتی به آرامی به مسافران اطمینان داد که خطری در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then the doors opened slowly and a woman came out and stood tranquilly on the steps.
[ترجمه گوگل]سپس درها به آرامی باز شد و زنی بیرون آمد و آرام روی پله ها ایستاد
[ترجمه ترگمان]آنگاه درها به آرامی باز شد و زنی بیرون آمد و به آرامی روی پله ها ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The shiny links packed with forcemeat fed his gaze and he breathed in tranquilly the lukewarm breath of cooked spicy pig's blood.
[ترجمه گوگل]حلقه های براق مملو از گوشت زورگیر نگاهش را تغذیه می کرد و نفس ولرم خون تند خوک پخته شده را به آرامی نفس می کشید
[ترجمه ترگمان]حلقه های براق پر از forcemeat که به او خیره شده بودند، به او خیره شدند و نفس تازه و ولرم خون خوک بریان را در سینه حبس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a relaxed and calm manner

پیشنهاد کاربران

با فراغ بال، راحت و آسوده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : tranquilize
اسم ( noun ) : tranquility / tranquilizer
صفت ( adjective ) : tranquil
قید ( adverb ) : tranquilly
فارغانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر :
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست.
نظامی.

بپرس