tranquility

/træŋˈkwɪləti//trænˈkwɪlɪti/

معنی: راحت، ارامش، اسودگی، اسایش خاطر
معانی دیگر: tranquillity ارامش

جمله های نمونه

1. an island of peace and tranquility in an ocean of conflict and war
سرزمین صلح و آرامش در اقیانوسی از کشمکش و جنگ

2. to live in peace and tranquility
در صلح و آرامش زیستن

3. (wordsworth) an overflow of powerful feelings recollected in tranquility
سرشاری احساسات نیرومند که در هنگام آرامش به خاطر خطور می کند

4. The noise ruptured the tranquility of the afternoon.
[ترجمه گوگل]سروصدا آرامش بعد از ظهر را به هم زد
[ترجمه ترگمان]این صدا آرامش بعدازظهر را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The city was finally restored to tranquility.
[ترجمه گوگل]سرانجام شهر به آرامش بازگردانده شد
[ترجمه ترگمان]این شهر در نهایت به آرامش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. While it has lost its tranquility, the area has gained in liveliness.
[ترجمه گوگل]در حالی که آرامش خود را از دست داده است، این منطقه سرزندگی پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]با این که این منطقه آرامش خود را از دست داده است، این منطقه با سرزندگی به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What could possibly disturb such tranquility?
[ترجمه گوگل]چه چیزی می تواند چنین آرامشی را مختل کند؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی ممکن است این آرامش را به هم بزند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hotel is a haven of peace and tranquility.
[ترجمه گوگل]این هتل پناهگاه صلح و آرامش است
[ترجمه ترگمان]این هتل مامن صلح و آرامش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Tranquility is a choice. So is anxiety. The entire world around us may be in turmoil. But if we want to be peaceful within, we can. RVM
[ترجمه گوگل]آرامش یک انتخاب است اضطراب هم همینطور کل دنیای اطراف ما ممکن است در آشفتگی باشد اما اگر بخواهیم در درون خود صلح آمیز باشیم، می توانیم RVM
[ترجمه ترگمان]انتخاب یک انتخاب است پس اضطراب است تمام دنیای اطراف ما ممکن است در آشوب باشد اما اگر بخواهیم در داخل صلح باشیم، می توانیم rvm
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the interests of the presidential tranquility, I attempted to keep that flow down to a trickle.
[ترجمه گوگل]به خاطر آرامش ریاست جمهوری، من تلاش کردم تا این جریان را به صورت قطره چکانی حفظ کنم
[ترجمه ترگمان]با توجه به منافع آرامش ریاست جمهوری، تلاش کردم که آن جریان را به یک trickle محدود نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tranquility: The combat log tooltip for this ability will no longer spuriously claim a range of 100 yards.
[ترجمه گوگل]آرامش: راهنمای ابزار ثبت جنگ برای این توانایی دیگر به طور جعلی محدوده 100 یاردی را ادعا نمی کند
[ترجمه ترگمان]Tranquility: راهنمای log combat برای این توانایی دیگر نمی تواند ادعا کند که محدوده ای از ۱۰۰ یارد را طلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stuant's wistful tranquility and almost saintlike aloofness were hard nuts to crack, even for Sister Agatha.
[ترجمه گوگل]آرامش غم انگیز استوانت و دوری تقریباً قدیس مانند، حتی برای خواهر آگاتا هم سخت بود
[ترجمه ترگمان]آرامش آرزومند و almost تقریبا saintlike تقریبا saintlike بود، حتی برای خواهر آگاتا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Maldives'Vabbinfaru Island, the island is known for its tranquility and romance.
[ترجمه گوگل]جزیره وابینفارو مالدیو، این جزیره به خاطر آرامش و عاشقانه بودنش شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]جزیره مالدیو در جزیره Maldives به خاطر آرامش و عشق شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Imagine the tranquility of a Tuscan valley, combined with the exotic ambience of Asia.
[ترجمه گوگل]آرامش یک دره توسکانی را در ترکیب با محیط عجیب و غریب آسیا تصور کنید
[ترجمه ترگمان]تصور کنید که آرامش یک دره توسکان با محیط غیر بومی آسیا ترکیب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He who has tasted the sweetness of solitude and tranquility becomes free from fear and free from sin.
[ترجمه گوگل]کسی که شیرینی خلوت و آرامش را چشیده از ترس و گناه بی نیاز می شود
[ترجمه ترگمان]کسی که شیرینی تنهایی و آرامش را چشیده باشد، از ترس و رهایی از گناه آزاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راحت (اسم)
tranquility, comfort, tranquillity

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

اسودگی (اسم)
relief, ease, repose, tranquility, leisure, comfort, convenience, vacation

اسایش خاطر (اسم)
security, relief, tranquility, tranquillity

انگلیسی به انگلیسی

• quietness, calmness, state of peace

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The state of being calm and peaceful 🌅 🧘‍♂️
🔍 مترادف: Serenity
✅ مثال: The tranquility of the forest made it the perfect spot for meditation.
در ترجمه ی متن فرمان مشروطه به انگلیسی، در ترجمه ی �رفاهیت� از این واژه استفاده شده است.
ارامش، اسودگی، اسایش خاطر، راحت
آرامش ( سکون )
آرامش خاطر
SYN:
calmness - peacefulness

pure tranquility
آرامش محض
The state of peace
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : tranquilize
اسم ( noun ) : tranquility / tranquilizer
صفت ( adjective ) : tranquil
قید ( adverb ) : tranquilly
آرامی آرامش calm _ quietness
ارامش calm
صلح و آرامش
صلح - و بدون جنگ

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس