tranquil

/ˈtræŋkwəl//ˈtræŋkwɪl/

معنی: ارام، خاطر جمع، اسوده، بی جنبش
معانی دیگر: آرام، آسوده، بی دغدغه، ساکن، ناجنبا، راکد، درحال سکون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tranquilly (adv.), tranquilness (n.)
• : تعریف: free from turmoil, disruption, noise, or agitation; calm, steady, or peaceful.
مترادف: calm, composed, halcyon, peaceful, placid, quiet, restful, sedate, serene
متضاد: agitated, stormy, tumultuous
مشابه: bland, even, mellow, pacific, self-possessed, smooth, steady, still, unperturbed, unruffled

- In tranquil times before the war, this burned-out building had been a theater.
[ترجمه گوگل] در زمان های آرام قبل از جنگ، این ساختمان سوخته یک تئاتر بوده است
[ترجمه ترگمان] در زمان های آرام قبل از جنگ، این ساختمان سوخته، یک تئاتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She longed to get away to a tranquil place where she could forget about her hectic schedule and daily vexations at work.
[ترجمه گوگل] او آرزو داشت به مکانی آرام برود، جایی که بتواند برنامه شلوغ و ناراحتی های روزانه خود را در محل کار فراموش کند
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست به جایی آرام برود که می توانست برنامه hectic و vexations روزانه خود را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A sad eyes, you become a peaceful tranquil.
[ترجمه گوگل]یک چشم غمگین، شما تبدیل به یک آرامش آرام می شوید
[ترجمه ترگمان]یک چشمان غمگین، شما آرام آرام آرام می شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The tranquil atmosphere of The Connaught allows guests to feel totally at home.
[ترجمه گوگل]فضای آرام The Connaught به مهمانان این امکان را می دهد که کاملاً در خانه خود احساس کنند
[ترجمه ترگمان]فضای آرام of به میهمانان این امکان را می دهد که در خانه احساس کامل بودن کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Moselle winds through some 160 miles of tranquil countryside.
[ترجمه گوگل]موزل از میان حدود 160 مایل حومه آرام عبور می کند
[ترجمه ترگمان]باده ای Moselle در ۱۶۰ مایلی حومه آرام زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She stared at the tranquil surface of the water.
[ترجمه گوگل]به سطح آرام آب خیره شد
[ترجمه ترگمان]به سطح آرام آب خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How tranquil! How quiet! What silvery moonlight! Where are you, my dearWhen can we sit together by the window enjoying this quiet, tranquil evening.
[ترجمه محیا قره خانی نژاد] چقدر آرام !چقدر ساکت! چه مهتاب نقره گونی !تو کجایی عزیزم ، وقتی که میتوانیم با همدیگه کنار پنجره بنشینیم و از این سکوت و عصر آروم و دنج لذت ببریم ؟!
|
[ترجمه گوگل]چقدر آرام! چقدر ساکت! چه نور مهتابی نقره ای! کجایی عزیزم کی می توانیم کنار پنجره کنار هم بنشینیم و از این عصر آرام و آرام لذت ببریم
[ترجمه ترگمان]چه آرام! چقدر ساکت! چه مهتاب نقره ای! شما کجا هستید، dearWhen من، می توانیم کنار پنجره کنار پنجره بنشینیم و از این شب آرام و آرام لذت ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tranquil beauty of the village scenery is unique.
[ترجمه گوگل]زیبایی آرام مناظر روستا بی نظیر است
[ترجمه ترگمان]زیبایی آرام مناظر روستایی بی نظیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a tranquil expression on his face.
[ترجمه گوگل]حالتی آرام در چهره اش بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش حالت آرامی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The village lay tranquil in the evening sunlight.
[ترجمه گوگل]روستا در زیر نور خورشید غروب آرام بود
[ترجمه ترگمان]در آفتاب غروب، ده آرام و آرام قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yachts peppered the tranquil waters of Botafogo Bay.
[ترجمه گوگل]قایق‌های تفریحی آب‌های آرام خلیج بوتافوگو را پر می‌کردند
[ترجمه ترگمان]Yachts آب های آرام خلیج بوتافوگو را پر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A spasm of pain crossed his normally tranquil features.
[ترجمه گوگل]اسپاسم درد از ویژگی‌های عادی آرام او عبور کرد
[ترجمه ترگمان]لرزشی از درد بر چهره آرام او نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boy disturbed the tranquil surface of the pond with a stick.
[ترجمه گوگل]پسر با چوب سطح آرام حوض را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]کودک با عصا آب آرام دریاچه را به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hotel is in a tranquil rural setting.
[ترجمه گوگل]این هتل در یک محیط روستایی آرام قرار دارد
[ترجمه ترگمان]هتل در یک محیط آرام روستایی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She lead a tranquil life in the country.
[ترجمه گوگل]او زندگی آرامی در کشور دارد
[ترجمه ترگمان]زندگی آرامی را در این کشور رهبری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Purton is a tranquil village nestling between the banks of the River Severn and the Sharpness Canal.
[ترجمه گوگل]پورتون دهکده ای آرام است که بین سواحل رودخانه سورن و کانال شارپنس قرار دارد
[ترجمه ترگمان]Purton یک روستای آرام است که بین کناره های رود سورن و کانال وضوح قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Short walks into the countryside lead into tranquil surroundings.
[ترجمه گوگل]پیاده روی های کوتاه در حومه شهر به محیطی آرام منتهی می شود
[ترجمه ترگمان]پیاده روی کوتاه به حومه شهر منجر به محیط آرام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

خاطر جمع (صفت)
certain, calm, sure, assured, tranquil, cool-headed, even-minded, even-tempered

اسوده (صفت)
easy, calm, tranquil, snug

بی جنبش (صفت)
tranquil, inactive, immobile

انگلیسی به انگلیسی

• quiet, calm
tranquil means calm and peaceful; a literary word.

پیشنهاد کاربران

Free from disturbance; calm.
بی خیالی، کرختی، بی احساسی، بی حال.
tranquil ( adj ) ( tr�ŋkwəl ) =quiet and peaceful, e. g. How tranquil spaces can help people feel calm and relaxed in cities. tranquilly ( adv ) , tranquility ( n ) ( also tranquillity )
tranquil
دِنج
Lull
Gentle
Milde
Mellow
Calm
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : tranquilize
اسم ( noun ) : tranquility / tranquilizer
صفت ( adjective ) : tranquil
قید ( adverb ) : tranquilly
ژرف
ثقیل
ساکت و آرام، آسوده
free from agitation of mind or spirit ( ibid )
lull
calm
آسوده - ارام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس