trammel

/ˈtræməl//ˈtræməl/

معنی: پا بند، محدود ساختن
معانی دیگر: هر چیز دست و پا گیر، کند و زنجیر، محدودیت، کند ساز، بند، تور ماهیگیری سه جداره، تور پرنده گیری، دام (trammel net هم می گویند)، (جمع - مهجور - زن) گیسوی بافته، پرگار بازو دار (برای رسم بیضی)، بیضی کش، بیضی نگار (ellipsograph هم می گویند)، به تور انداختن، یکجور دام یا تور، کملاف، الت ترسیم بیضی، تعدیل، تعدیل کردن، بدام افتادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. pl.) a restraint or impediment to free movement.
مترادف: bond, chain, check, cramp, curb, fetter, hindrance, impediment, leash, manacle, rein, restraint, shackle
مشابه: bar, barrier, block, clog, constriction, control, handicap, hold, muzzle, obstruction, restriction, tie

(2) تعریف: a restraint used on a horse's feet to teach it to amble; fetter.
مترادف: clog, cramp, fetter, hobble
مشابه: chain, encumbrance, impediment, restraint, shackle

(3) تعریف: a device used to gauge and adjust the alignment of machinery parts; tram.
مترادف: tram

(4) تعریف: a net for catching fish or wild birds.
مترادف: dragnet, net
مشابه: mesh, seine, snare, toil, trap, trawl
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: trammels, trammeling, trammeled
(1) تعریف: to impede, restrict, or confine; hobble.
مترادف: confine, fetter, hamper, hinder, hobble, impede, restrict
مشابه: bind, chain, constrain, curb, handicap, hold, obstruct, shackle

(2) تعریف: to ensnare with, or as if with, a net.
مترادف: enmesh, mesh, net
مشابه: capture, catch, ensnare, entangle, entrap, hold, snare, take, trap, web

جمله های نمونه

1. He felt himself trammelled by convention.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که توسط قرارداد زیر پا گذاشته شده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که زنجیر بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. No longer trammel by his responsibility as chairman, he can say what he wish.
[ترجمه گوگل]دیگر زیر بار مسئولیت خود به عنوان رئیس نمی رود، او می تواند هر چه می خواهد بگوید
[ترجمه ترگمان]او دیگر مسئولیت خود را به عنوان رئیس انتخاب نمی کند، می تواند آنچه را که می خواهد بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No longer trammelled by his responsibilities as chairman, he could say what he wished.
[ترجمه گوگل]او که دیگر زیر بار مسئولیت های خود به عنوان رئیس نمی رفت، می توانست آنچه را که می خواهد بگوید
[ترجمه ترگمان]به عنوان رئیس، دیگر زنجیر بسته نمی شد و می توانست آنچه را که می خواست بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their life was trammelled.
[ترجمه گوگل]زندگی آنها لگدمال شد
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها بسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lori Trammel skanked her way through the entire football team!
[ترجمه گوگل]لوری ترامل راه خود را در کل تیم فوتبال رد کرد!
[ترجمه ترگمان] لری trammel \"داره میره تو تیم فوتبال\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The invention discloses a fishing type trammel net.
[ترجمه گوگل]این اختراع یک تور ترامل نوع ماهیگیری را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]اختراع یک نوع ماهیگیری به نام تور trammel را آشکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But of course they were only the symptoms: her self was troubled and trammelled.
[ترجمه گوگل]اما البته آنها فقط علائم بودند: خود او مضطرب و لگدمال شده بود
[ترجمه ترگمان]اما البته آن ها فقط علائم بودند: خود او آشفته و زنجیر بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An instrument for gauging and adjusting machine parts; a trammel .
[ترجمه گوگل]ابزاری برای اندازه گیری و تنظیم قطعات ماشین تریلی
[ترجمه ترگمان]ابزاری برای اندازه گیری و تنظیم قطعات ماشین؛ یک trammel
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To adjust or align ( mechanical parts ) with a trammel.
[ترجمه گوگل]برای تنظیم یا تراز کردن (قطعات مکانیکی) با ترامل
[ترجمه ترگمان]برای تنظیم یا align (قطعات مکانیکی)با یک trammel
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پا بند (اسم)
anklet, trammel, shackle, clog, fetter, gyve, hindrance, hobble, jess

محدود ساختن (فعل)
bound, limit, trammel, delimit, de-escalate

تخصصی

[نساجی] نوعی تور جهت صید ماهی

انگلیسی به انگلیسی

• catch, ensnare, net

پیشنهاد کاربران

بپرس