trainee

/ˈtreɪˈniː//treɪˈniː/

معنی: کاراموز
معانی دیگر: کارآموز، کارورز، آموزشگیر، فرهیختگیر، فرهیختگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is being trained; apprentice.

- The police trainees were shown how to use their equipment.
[ترجمه A.A] کارآموزان پلیس نحوه استفاده از تجهیزات خود را نشان دادند
|
[ترجمه مهسا] به کارآموزان پلیس چگونگی استفاده از تجهیزاتشان نشان داده شد.
|
[ترجمه صادق امیریان] کارآموزان پلیس نحوه استفاده از تجهیزات خود را به نمایش گذاشتند
|
[ترجمه گوگل] به کارآموزان پلیس نحوه استفاده از تجهیزات خود نشان داده شد
[ترجمه ترگمان] کارآموزان پلیس نحوه استفاده از تجهیزات خود را نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The trainee pilot flew his first solo today.
[ترجمه A.A] کارآموز خلبان امروز اولین پرواز بدون همراه خود را انجام داد
|
[ترجمه گوگل]این خلبان کارآموز امروز اولین پرواز انفرادی خود را انجام داد
[ترجمه ترگمان]این کارآموز خلبانی را امروز به طور انفرادی به پرواز در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Few of the trainee footballers make it to the top.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از فوتبالیست های کارآموز به اوج می رسند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از کارآموزان حرفه ای آن را به بالا منتقل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He joined the company as a graduate trainee.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کارآموز فارغ التحصیل به این شرکت پیوست
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کارآموز فارغ التحصیل به این شرکت پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At the end of each teaching practice, trainee teachers are asked to appraise their own performance.
[ترجمه گوگل]در پایان هر تمرین آموزشی، از معلمان کارآموز خواسته می شود تا عملکرد خود را ارزیابی کنند
[ترجمه ترگمان]در پایان هر تمرین آموزشی، از معلمان خواسته شده تا عملکرد خود را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He started work as a trainee chef.
[ترجمه گوگل]او به عنوان کارآموز آشپز شروع به کار کرد
[ترجمه ترگمان]او کار خود را به عنوان یک کارآموز شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She joined as a management trainee.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کارآموز مدیریت پیوست
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کارآموز مدیریت شرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was taken on as a graduate trainee.
[ترجمه گوگل]او به عنوان کارآموز فارغ التحصیل پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کارآموز فارغ التحصیل دانشگاه انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He entered the BBC as a general trainee.
[ترجمه گوگل]او به عنوان کارآموز عمومی وارد بی بی سی شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کارآموز عمومی وارد بی بی سی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Trainee commandos are put through an exhausting assault course.
[ترجمه گوگل]کماندوهای کارآموز یک دوره تهاجمی طاقت فرسا را ​​طی می کنند
[ترجمه ترگمان]کماندوهای Trainee از طریق یک مسیر حمله خسته کننده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The trainee checked out all right on his first flight.
[ترجمه گوگل]کارآموز در اولین پرواز خود همه چیز را چک کرد
[ترجمه ترگمان]کار آموز آن روز اولین پرواز او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The moment of truth is when the trainee pilots take over the controls of the plane.
[ترجمه گوگل]لحظه حقیقت زمانی است که خلبانان کارآموز کنترل هواپیما را به دست می گیرند
[ترجمه ترگمان]لحظه حقیقت زمانی است که خلبان ها کنترل هواپیما را بر عهده می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The trainee teachers do a school placement in the summer term.
[ترجمه گوگل]معلمان کارآموز در ترم تابستان در مدرسه قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]این کارآموزان در دوره تابستانه یک مدرسه برای مدارس انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She instructed the trainee nurses in giving injections.
[ترجمه گوگل]او به پرستاران کارآموز دستور تزریق آمپول را داد
[ترجمه ترگمان]او به کارآموزان آموزش داد که تزریقات را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is a 24-year-old trainee reporter.
[ترجمه گوگل]او یک خبرنگار کارآموز 24 ساله است
[ترجمه ترگمان]او یک کارآموز ۲۴ ساله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاراموز (اسم)
tyro, apprentice, neophyte, trainee, tiro

انگلیسی به انگلیسی

• one undergoing military training, cadet; one undergoing vocational training, apprentice; one who is training for any endeavor
a trainee is someone who is being taught how to do a job.

پیشنهاد کاربران

کارآموز
مثال:
About 10% of trainees fail to make the grade
تقریبا ده درصد از کارآموزها در بدست آوردن استانداردهای {مهارتی} لازم رد می شوند.
کارآموز، کارورز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : train
✅️ اسم ( noun ) : train / training / trainer / trainee
✅️ صفت ( adjective ) : trained
✅️ قید ( adverb ) : _
فراگیر
کارآموز
– She is a trainee dentist
– He started work as a trainee chef
– He joined the company as a graduate trainee
A very junior person in a company
کار آموز ، کسی که برای انجام کاری یا شغلی آموزش می بیند .
someone who is being trained how to do a job

بپرس