trained

پیشنهاد کاربران

معادل عادت دادن هم می تونه معنی بده
Years ago, I trained myself to be a back sleeper.
سالها پیش، به خودم تمرین دادم که بتونم به پشت بخوابم
سالها پیش، خومو عادت دادم تا بتونم به پشت بخوابم.
ورزیده هم معنی ممکنه بده.
they must be trained men
اونها باید افراد ورزیده ای باشن
1. تربیت شده. آموزش دیده. تعلیم یافته 2. ( حیوان ) دست آموز
مثال:
trained staff
کارمندان آموزش دیده
تعلیم داده شده. تربیت شده. اموزش دیده. با تجربه
تمرین شده
آموزش دید
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : train
✅️ اسم ( noun ) : train / training / trainer / trainee
✅️ صفت ( adjective ) : trained
✅️ قید ( adverb ) : _
برنامه نویسی شده
برنامه ریزی شده
در کامپیوتر
فرهیخته، تعلیم دیده
مجرب_کارکشته
با تجربه، همه چیز دیده، مجرب
مهارت داشتن، کارکشته، ماهر، چیره دست
آموزش دیده. تعلیم داده
آموزش دیده
استعداد هیچی رو ندارم
I'm trained for nothing!
مجرب
تعلیم دیده
تعلیم دیده، کارآموخته، آموزش دیده، آموخته شده
تعلیم دادن

باتجربه
کارکشته، مجرّب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)