traditions


معنی: عادات

جمله های نمونه

1. traditions of knight errantry
سنت های دلیران عیار

2. ironbound traditions
سنت های تغییر ناپذیر

3. living traditions
سنت های متداول

4. many traditions were disestablished after the war
بعد از جنگ سنت های زیادی منسوخ شدند.

5. moldy traditions
سنت های پوسیده

6. some of the traditions that were extinguished almost two centuries ago
برخی از سنت هایی که تقریبا دو قرن پیش ازبین رفتند

7. the constancy of traditions
تداوم سنت ها

8. his nonconformity to the traditions of his society cost him dearly
ناهمرنگی او با سنت های جامعه برایش گران تمام شد.

9. the preservation of old traditions
نگهداری سنت های دیرین

10. the revival of old traditions
احیای سنت های قدیمی

11. a derivative architecture which does not agree with our traditions and climate
معماری غیراصیلی که با سنت ها و آب و هوای ما جور در نمی آید

12. community life obligates us to follow certain rules and traditions
زندگی اجتماعی ما را ناچار به رعایت برخی مقررات و سنت ها می کند.

13. his poetry is an attempt to fuse the ancient traditions with the new
شعر او تلاش برای هم آمیزی سنت های کهن و نوین است.

مترادف ها

عادات (اسم)
customs, habits, traditions

پیشنهاد کاربران

سنتها
آیین ها
روایات
رسم و رسوم
سنن
اداب و رسوم
رسوم

بپرس