اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person who engages in trade; dealer; merchant.
• مشابه: merchant
• مشابه: merchant
• (2) تعریف: a person who belongs to a stock exchange and trades stock for himself instead of for others.
trader
/ˈtreɪdər//ˈtreɪdə/
معنی: بازرگان، سودا گر
معانی دیگر: تاجر، دکان دار، مغازه دار، کاسب، کشتی بازرگانی
بررسی کلمه
جمله های نمونه
1. a speculative trader
سوداگر بی باک
2. he is a floor trader for the chicago stock exchange
او در بورس سهام شیکاگو دلال خرید و فروش است.
3. She bargained with the trader till he sold her the fruit at a low price.
[ترجمه مجتبی] I don't tr�de by myself, there's a crypt� tr�ding company that i inv�st in. . . . They have experienced and expert tr�ders that monitor markets and make tr�des and offer me good profits in due time.|
[ترجمه گوگل]او با تاجر معامله کرد تا اینکه او میوه را به قیمت پایین به او فروخت[ترجمه ترگمان]او با بازرگان چانه زد، تا آن که میوه را به قیمت پایین فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The company is an international trader in grain.
[ترجمه حسین] Have you heard of AVA TRADE and how it has helped people to come out of financial stress?|
[ترجمه گوگل]این شرکت یک تاجر بین المللی غلات است[ترجمه ترگمان]این شرکت تاجر بین المللی گندم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Finance for a sole trader usually comes from the individual's own savings or from family and friends.
[ترجمه گوگل]تأمین مالی یک تاجر انحصاری معمولاً از پس‌انداز خود فرد یا خانواده و دوستان تأمین می‌شود
[ترجمه ترگمان]دارایی برای یک تاجر معمولا از پس انداز خود یا خانواده و دوستان نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دارایی برای یک تاجر معمولا از پس انداز خود یا خانواده و دوستان نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A trader said gold sold briskly on the local market.
[ترجمه گوگل]یک تاجر گفت که طلا در بازار محلی به سرعت فروخته می شود
[ترجمه ترگمان]یک تاجر گفت که طلا به سرعت در بازار محلی به فروش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]یک تاجر گفت که طلا به سرعت در بازار محلی به فروش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She bargained with the trader till he sold her the fruit cheaply.
[ترجمه گوگل]او با تاجر معامله کرد تا اینکه او میوه را ارزان به او فروخت
[ترجمه ترگمان]او با بازرگان چانه زد، تا آن که آن میوه را ارزان بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او با بازرگان چانه زد، تا آن که آن میوه را ارزان بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Being a sole trader is a risky venture.
[ترجمه گوگل]معامله گر انحصاری یک سرمایه گذاری پرخطر است
[ترجمه ترگمان]تنها تاجر بودن یک سرمایه گذاری مخاطره آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تنها تاجر بودن یک سرمایه گذاری مخاطره آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He is a well-known trader on the floor of the New York Stock Exchange.
[ترجمه گوگل]او یک معامله گر معروف در کف بورس نیویورک است
[ترجمه ترگمان]او یک تاجر معروف در کف بازار بورس نیویورک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او یک تاجر معروف در کف بازار بورس نیویورک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The trader was truthful and without deceit.
[ترجمه گوگل]تاجر راستگو و بدون فریب بود
[ترجمه ترگمان]تاجر صادق و بدون حیله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تاجر صادق و بدون حیله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Meanwhile, the cowboy trader is free to carry on ripping off unwary customers.
[ترجمه گوگل]در همین حال، تاجر کابوی آزاد است که مشتریان بی‌احتیاطی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]در همین حال، تاجر گاوچران آزاد است تا مشتریان بی احتیاط را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در همین حال، تاجر گاوچران آزاد است تا مشتریان بی احتیاط را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Credit is everything to a trader.
[ترجمه گوگل]اعتبار برای یک تاجر همه چیز است
[ترجمه ترگمان]بستانکار همه چیز برای یک تاجر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بستانکار همه چیز برای یک تاجر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The rate I require is as a small trader.
[ترجمه گوگل]نرخ مورد نیاز من به عنوان یک معامله گر کوچک است
[ترجمه ترگمان]نرخی که من به آن نیاز دارم یک تاجر کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نرخی که من به آن نیاز دارم یک تاجر کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She went to a motor trader who told her this could be done.
[ترجمه گوگل]او نزد یک تاجر موتور رفت و به او گفت که این کار قابل انجام است
[ترجمه ترگمان]اون رفته به یه تاجر موتوری که بهش گفته این کار انجام شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اون رفته به یه تاجر موتوری که بهش گفته این کار انجام شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
بازرگان (اسم)
monger, businessman, merchant, trader
سوداگر (اسم)
tradesman, trafficker, merchant, trader, transactor
تخصصی
انگلیسی به انگلیسی
a trader is a person who buys goods in one country and sells them in another.
a trader is also a person who buys and sells stocks and shares.
a trader is also a shopkeeper or other person who sells goods or services.
پیشنهاد کاربران
بازرگان. تاجر. سوداگر. کاسب
مثال:
traders who break the law
بازرگانانی که قانون را زیر پا گذاشتند.
street traders reserved their pitches
کاسبهای خیابان، محل {کاسبی شان} را رزرو کردند.
مثال:
بازرگانانی که قانون را زیر پا گذاشتند.
کاسبهای خیابان، محل {کاسبی شان} را رزرو کردند.
شخصی که چیزهایی را می خرد و می فروشد:
a person who buys and sells things:
شخصی که سهام یا پول شرکتی را خرید و فروش می کند:
a person who buys and sells company shares or money:
شخصی که سهام یا پول شرکتی را خرید و فروش می کند:
داساریدن = to trade
داسارنده/داسارگر/داسار = trader
داسارنده/داسارگر/داسار = trader
کسیکه در بازار یا بورس معامله یا داد و ستد میکند ( دلال، واسطه ) خریدار و فروشنده کالا یا هر شیئی، خرید و فروش کننده، معامله گر
معامله گر،
معامله کننده
Most traders welcomed the move to cut regulations
معامله کننده
خریدار
دلال
معامله گر
معامله کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)