- He saddled up a tractable horse for the inexperienced rider in the group.
[ترجمه گوگل] او برای سوارکار بی تجربه گروه، اسبی را زین کرد [ترجمه ترگمان] او اسب tractable را برای سوار شدن در گروه آماده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: easy to work or handle; malleable. • مترادف: malleable • متضاد: intractable, recalcitrant • مشابه: ductile, flexible, plastic, pliable, workable
جمله های نمونه
1. Gold and silver are tractable metals.
[ترجمه fatemeh] طلا و نقره فلزاتی انعطاف پذیر ( چکش خوار ) هستند.
|
[ترجمه گوگل]طلا و نقره از فلزات قابل کشش هستند [ترجمه ترگمان]طلا و نقره عناصر رام شدنی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. This approach helps to make the issues more tractable.
[ترجمه گوگل]این رویکرد کمک می کند تا مسائل قابل حل تر شود [ترجمه ترگمان]این رویکرد به حل مشکلات بیشتر کمک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The issues have proved to be less tractable than expected.
[ترجمه گوگل]ثابت شده است که مسائل کمتر از حد انتظار قابل حل هستند [ترجمه ترگمان]ثابت شده است که مسایل کم تر از حد مورد انتظار هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The problem turned out to be rather less tractable than I had expected.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که مشکل کمتر از آنچه انتظار داشتم قابل حل است [ترجمه ترگمان]مساله کمی کم تر از آن چیزی بود که انتظار داشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. This provides a tractable framework for the economic modelling of reputation effects.
[ترجمه گوگل]این یک چارچوب قابل حمل برای مدلسازی اقتصادی اثرات شهرت فراهم میکند [ترجمه ترگمان]این امر چارچوب tractable برای مدل سازی اقتصادی اثرات اعتبار فراهم می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Fortunately, some scientists saw them as posing tractable scientific questions and offering new insights.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، برخی از دانشمندان آنها را به عنوان طرح سوالات علمی قابل حل و ارائه بینش های جدید می دیدند [ترجمه ترگمان]خوشبختانه، برخی از دانشمندان آن ها را به عنوان مطرح کردن سوالات علمی و ارایه بینش های جدید در نظر گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The country's economic problems are less tractable than first thought.
[ترجمه گوگل]مشکلات اقتصادی کشور کمتر از آنچه که تصور می شد قابل حل است [ترجمه ترگمان]مشکلات اقتصادی کشور کم تر از اولین تفکر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The horse would instantly change from placid and tractable to anxious and difficult!
[ترجمه گوگل]اسب فوراً از حالت آرام و انعطاف پذیر به مضطرب و دشوار تبدیل می شد! [ترجمه ترگمان]بلافاصله اسبش آرام و رام و رام و رام به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. If any of these are found to be tractable, then they all are.
[ترجمه گوگل]اگر هر یک از اینها قابل تحمل باشد، همه آنها قابل تحمل هستند [ترجمه ترگمان]اگر هر کدام از اینها tractable باشند، پس همه آن ها هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Republicans are clearly more tractable than in the last Congress, when they insisted on a large tax cut or nothing.
[ترجمه گوگل]جمهوریخواهان به وضوح نسبت به کنگره گذشته که اصرار بر کاهش شدید مالیات داشتند یا هیچ چیز، قابل تحمل تر هستند [ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان به وضوح more از آخرین کنگره هستند، زمانی که آن ها بر کاهش مالیات سنگین اصرار دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He could easily manage his tractable and worshipping younger brother.
[ترجمه گوگل]او به راحتی میتوانست برادر کوچکتر خود را که خوش اخلاق و عبادت میکرد، مدیریت کند [ترجمه ترگمان]او به آسانی می توانست tractable را مدیریت کند و برادر کوچک تر را بست اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They are mighty sagacious, tractable creature.
[ترجمه گوگل]آنها موجودی توانا و حکیم هستند [ترجمه ترگمان]موجودات mighty و tractable هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Carrie seemed quite tractable, and he congratulated himself.
[ترجمه گوگل]کری کاملاً قابل تحمل به نظر می رسید و به خودش تبریک گفت [ترجمه ترگمان]کری خیلی رام و رام به نظر می رسید و به خودش تبریک می گفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Triangular matrices, in particular, are usually quite tractable.
[ترجمه گوگل]ماتریس های مثلثی، به ویژه، معمولاً کاملاً قابل کشش هستند [ترجمه ترگمان]ماتریس های مثلثی به طور خاص معمولا کاملا tractable هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• obedient, submissive, docile a tractable person or problem is easily controlled or dealt with; a formal word.
پیشنهاد کاربران
۱. رام. سر به راه. مطیع ۲. راه شدنی. مهار شدنی ۳. نرم. چکش خوار مثال: And we made them tractable for them, و ما آنها را برای آنان رام و مطیع ساختیم. �وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ�
سهل الوصول سهل المعامله
مهار پذیر - قابل مهار - قابل حل/کنترل
قابل کنترل
چیزی ک tractable باشه، مواجه شدن با اون قابل کنترل و مدیریت هست خودمونی تر بگم : ) میشه handle ش کرد D;
These kind of problems are computationally tractable.