اسم ( noun )
عبارات: keep track of, off the track
عبارات: keep track of, off the track
• (1) تعریف: a structure consisting of a pair of parallel rails connected by crosspieces, on which trains or trolleys travel.
• مترادف: rails
• مشابه: railroad, railway
• مترادف: rails
• مشابه: railroad, railway
- The train sped down the track.
[ترجمه L.S] قطار در پایین مسیر سرعت گرفت|
[ترجمه گوگل] قطار با سرعت از مسیر عبور کرد[ترجمه ترگمان] قطار سرعت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (usu. pl.) a mark or series of marks, often footprints, left on the ground by people, animals, or machines; trail.
• مترادف: trail
• مشابه: footprints, path, rut, spoor, trace, wake
• مترادف: trail
• مشابه: footprints, path, rut, spoor, trace, wake
- They followed the tracks of the wolf.
[ترجمه گوگل] دنبال رد پای گرگ رفتند
[ترجمه ترگمان] آن ها ردپای گرگ را دنبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها ردپای گرگ را دنبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in sports, a path or course laid out for running or racing, often in the shape of an oval.
• مشابه: course, oval, racetrack
• مشابه: course, oval, racetrack
- They ran several laps around the track.
[ترجمه گوگل] آنها چندین دور دور پیست دویدند
[ترجمه ترگمان] چندین بار دور و بر جاده می دویدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چندین بار دور و بر جاده می دویدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: shortened form of "track and field."
- He's hoping for a medal in track.
[ترجمه گوگل] او به مدال در پیست امیدوار است
[ترجمه ترگمان] او امیدوار است که یک مدال در راه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او امیدوار است که یک مدال در راه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tracks, tracking, tracked
حالات: tracks, tracking, tracked
• (1) تعریف: to follow the footprints, traces, or evidence of.
• مترادف: trace, trail
• مشابه: chase, course, follow, hound, hunt, pursue, search out, stalk, tail, wind
• مترادف: trace, trail
• مشابه: chase, course, follow, hound, hunt, pursue, search out, stalk, tail, wind
- The wolf tracked its prey.
[ترجمه گوگل] گرگ شکار خود را ردیابی کرد
[ترجمه ترگمان] گرگ شکاری خود را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گرگ شکاری خود را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to traverse.
• مترادف: range, traverse
• مشابه: cross, roam, rove, tramp
• مترادف: range, traverse
• مشابه: cross, roam, rove, tramp
- The police tracked the woods looking for the fugitive.
[ترجمه گوگل] پلیس جنگل ها را به دنبال فراری ردیابی کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس دنبال فراری می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس دنبال فراری می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make a trail with.
• مشابه: deposit, tread
• مشابه: deposit, tread
- The dog tracked mud on the carpet.
[ترجمه گوگل] سگ گل و لای را روی فرش ردیابی کرد
[ترجمه ترگمان] سگ روی فرش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ روی فرش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to monitor the movement of.
• مترادف: monitor, scan
• مشابه: check, observe, watch
• مترادف: monitor, scan
• مشابه: check, observe, watch
- The control tower tracked incoming flights.
[ترجمه گوگل] برج مراقبت پروازهای ورودی را ردیابی می کرد
[ترجمه ترگمان] برج کنترل پروازه ای ورودی را ردیابی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برج کنترل پروازه ای ورودی را ردیابی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: trackable (adj.), tracker (n.)
مشتقات: trackable (adj.), tracker (n.)
• : تعریف: to follow a track or trail.
• مترادف: trace
• مشابه: advance, course, hike, progress, stalk, walk
• مترادف: trace
• مشابه: advance, course, hike, progress, stalk, walk