اسم ( noun )
• (1) تعریف: a visible mark or evidence of a past event or of something having been present.
• مترادف: evidence, indication, remnant, sign, vestige
• مشابه: ghost, lead, mark, record, remains, semblance, track, trail
• مترادف: evidence, indication, remnant, sign, vestige
• مشابه: ghost, lead, mark, record, remains, semblance, track, trail
- The teenagers tried to remove all traces of their party.
[ترجمه Sina] نوجوان ها سعی کردن که تمام اثار از پارتی ( جشن ) خود را حذف کنند.|
[ترجمه میلاد سهرابی فر کارشناس آموزش] نوجوانان سعی کردند تا تمامی آثار مهمانی را از بین ببرند|
[ترجمه گوگل] نوجوانان سعی کردند تمام آثار مهمانی خود را از بین ببرند[ترجمه ترگمان] نوجوون ها سعی کردن همه نشانه های of رو از بین ببرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Traces of a fire could be seen in the fireplace.
[ترجمه Sina] آثار و علامت آتش در شومینه میتوانست دیده شود. .|
[ترجمه گوگل] آثار آتش سوزی در شومینه دیده می شد[ترجمه ترگمان] آثاری از آتش دیده می شد که در شومینه دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They searched for any traces of dinosaurs having lived in the region.
[ترجمه گوگل] آنها به دنبال هر گونه اثری از دایناسورهایی بودند که در منطقه زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها به دنبال هر ردی از دایناسورها بودند که در منطقه زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها به دنبال هر ردی از دایناسورها بودند که در منطقه زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an extremely small or negligible amount of something.
• مترادف: hint, shade, soup�on, suggestion, tincture, tinge, touch
• مشابه: bit, crumb, dash, glimmer, grain, jot, kiss, little, modicum, note, particle, pinch, remnant, shadow, shred, smack, smidgen, suspicion, whisper
• مترادف: hint, shade, soup�on, suggestion, tincture, tinge, touch
• مشابه: bit, crumb, dash, glimmer, grain, jot, kiss, little, modicum, note, particle, pinch, remnant, shadow, shred, smack, smidgen, suspicion, whisper
- There was still a trace of lipstick on the glass.
[ترجمه Sina] هنوز یک رد و علامتی از رژ لب روی شیشه وجود داشت.|
[ترجمه گوگل] هنوز ردی از رژ لب روی شیشه بود[ترجمه ترگمان] هنوز یه ردی از رژلب روی شیشه بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Analysis of the water sample showed traces of mercury.
[ترجمه گوگل] تجزیه و تحلیل نمونه آب ردپایی از جیوه را نشان داد
[ترجمه ترگمان] آنالیز نمونه آب نشان دهنده آثار جیوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آنالیز نمونه آب نشان دهنده آثار جیوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was only a trace of snow, and the skiing had to be called off.
[ترجمه رامین رستم پور] فقط مقدار ناچیزی برف [آمده] بود و اسکی باید به تعویق می افتاد.|
[ترجمه گوگل] فقط اثری از برف بود و اسکی باید متوقف می شد[ترجمه ترگمان] فقط یک ردی از برف وجود داشت و اسکی می بایست قطع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a track left by an animal or person.
• مترادف: track, trail
• مشابه: footprints, mark, spoor
• مترادف: track, trail
• مشابه: footprints, mark, spoor
- The hound followed the trace made by the fox.
[ترجمه گوگل] سگ شکاری ردی را که روباه ساخته بود دنبال کرد
[ترجمه ترگمان] سگ تازی اثری از روباه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ تازی اثری از روباه پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a sketch or drawing.
• مترادف: drawing, outline, sketch
• مشابه: tracing
• مترادف: drawing, outline, sketch
• مشابه: tracing
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: traces, tracing, traced
حالات: traces, tracing, traced
• (1) تعریف: to follow the track or trail of.
• مترادف: track, trail
• مشابه: chase, follow, hunt, tail
• مترادف: track, trail
• مشابه: chase, follow, hunt, tail
- We traced the footprints back to the cabin.
[ترجمه گوگل] ما رد پاها را به داخل کابین رساندیم
[ترجمه ترگمان] رد پاها رو تا کلبه ردیابی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رد پاها رو تا کلبه ردیابی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to discover through investigation.
• مترادف: find, search out
• مشابه: detect, discover, ferret out, hunt down, unearth
• مترادف: find, search out
• مشابه: detect, discover, ferret out, hunt down, unearth
- The police were able to trace the missing child.
[ترجمه Mobina] پلیس توانست رد بچه گمشده را پیدا کند|
[ترجمه گوگل] پلیس توانست رد کودک گم شده را پیدا کند[ترجمه ترگمان] پلیس تونسته بچه گم شده رو پیدا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to follow the history or development of through various stages.
• مشابه: explore, follow, investigate, research
• مشابه: explore, follow, investigate, research
- She traced her family tree through three centuries.
[ترجمه گوگل] او شجره نامه خود را در طول سه قرن دنبال کرد
[ترجمه ترگمان] طی سه قرن، او درخت her را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طی سه قرن، او درخت her را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to outline; draw; sketch.
• مترادف: draw, outline, sketch
• مشابه: delineate, depict, portray, represent
• مترادف: draw, outline, sketch
• مشابه: delineate, depict, portray, represent
• (5) تعریف: to duplicate by following the lines on an original as seen through a sheet of transparent paper.
• مشابه: copy, draw, duplicate, reproduce
• مشابه: copy, draw, duplicate, reproduce
- The child couldn't draw a lion herself, so she found a picture of one and traced it.
[ترجمه Sina] کودک نمیتواند خودش عکس شیر را بکشد، بنابراین اویک تصویری از شیر را پیدا کرد و آن را کپی کرد ( یعنی کاغذ خود را روی عکس شیر گذاشت و آن را کشید )|
[ترجمه گوگل] کودک خودش نمی توانست یک شیر بکشد، بنابراین عکس یکی از آنها را پیدا کرد و آن را ردیابی کرد[ترجمه ترگمان] بچه نمی توانست خود شیر بکشد، بنابراین تصویری از آن را پیدا کرد و آن را ردیابی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: traceable (adj.), traceless (adj.), tracelessly (adv.), traceability (n.)
مشتقات: traceable (adj.), traceless (adj.), tracelessly (adv.), traceability (n.)
• (1) تعریف: to make one's way by following a path or track.
• مترادف: track
• مشابه: advance, course, progress, walk
• مترادف: track
• مشابه: advance, course, progress, walk
• (2) تعریف: to go back in time; have origins.
• مترادف: derive
• مشابه: arise, date, descend, originate, stem
• مترادف: derive
• مشابه: arise, date, descend, originate, stem
اسم ( noun )
• : تعریف: one of two ropes, chains, or straps used to harness a draft animal to a cart, carriage, or the like.
• مشابه: tug
• مشابه: tug