1. town dignitaries went to the city's gate to welcome cyrus
بزرگان شهر برای خوش آمد گویی به کوروش به دروازه ی شهر رفتند.
2. a town 100 miles distant
شهری در صد مایلی (اینجا)
3. a town which is accessible by train
شهری که می توان با راه آهن به آن رفت و آمد کرد.
4. a town wrapped in fog
شهری که مه آن را فراگرفته بود
5. in town drive with your dim lights
در شهر با نور پایین حرکت کن.
6. the town boasts a new library
شهر به کتابخانه ی جدید خود می نازد.
7. the town council
شورای شهر
8. the town in which he was born
شهری که در آن متولد شده بود
9. the town sizzled with the news
از آن خبر،شهر به تب و تاب درآمد.
10. the town was hit hard by floods
شهر به شدت از سیل آسیب دید.
11. the town was shaken by a succession of earthquakes
یک سلسله زلزله شهر را تکان داد.
12. this town has much to recommend
این شهر جنبه های خوشایند فراوانی دارد.
13. this town subsists mainly on exports
وجود این شهر بستگی زیاد به صادرات دارد.
14. satellite town
پیراشهر،شهرک،شهر اقماری
15. a dry town
شهری که مصرف مشروب الکلی در آن ممنوع است.
16. a frontier town
شهر مرزی
17. a hick town
شهر دهات مانند
18. a slow town
شهر بی جنب و جوش
19. a walled town
شهر برج و بارودار
20. conflicts between town and gown
تضادهای بین دانشگاهیان و غیر دانشگاهیان
21. he blew town
از شهر جیم شد.
22. he jumped town without paying his bills
بدون پرداخت بدهی های خود از شهر فرار کرد.
23. the whole town went to welcome him
همه ی اهل شهر برای خوشامد گویی به او رفتند.
24. entrench a town
شهری را سنگر بندی کردن،شهری را مستحکم کردن
25. go to town
(خودمانی) 1- کامیاب بودن یا شدن 2- تند و خوب کار کردن 3- ولخرجی کردن،افراط کردن
26. on the town
(امریکا - عامیانه) گردش و تفریح در شهر
27. paint the town (red)
(خودمانی) در شهر راه افتادن و عیاشی کردن،در شهر خوش گذرانی کردن
28. a lonely little town on the edge of the forest
شهر کوچک و تک در کنار جنگل
29. a sleepy little town
یک شهر کوچک و آرام
30. a slumberous rural town
یک شهر روستایی کم سرو صدا
31. a young boom town
یک شهر نوپا و پر رونق
32. he scoured the town invain for that medicine
او بیهوده در شهر دنبال آن دارو می گشت.
33. he took the town and carried its people into captivity
او شهر را فتح کرد و مردم آن را به اسارت برد.
34. pirates pillaged the town
دزدان دریایی شهر را غارت کردند.
35. they carried the town by storm
با یورش ناگهانی شهر را گرفتند.
36. they trenched the town
دور شهر سنگر کندند.
37. to chase around town
در شهر سگ دو زدن
38. to go into town
به مرکز شهر رفتن
39. to requisition a town for food
از یک شهر آذوقه مطالبه کردن
40. to scour a town for an escaped convict
در پی محکوم فراری شهر را گشتن
41. to shell a town
شهری را گلوله باران کردن
42. what part of town do you live in?
در کدام قسمت شهر زندگی می کنی ؟
43. a river splits the town in two
رودخانه ای شهر را به دو بخش تقسیم می کند.
44. at the edge of town
در مرز (کنار) شهر
45. enemy forces encircled the town
نیروهای دشمن دور شهر را گرفتند.
46. enemy forces pressed the town hard on all sides
نیروهای دشمن از هر سو به شهر فشار می آوردند.
47. he decided to hit town two days before his brother
او تصمیم گرفت دو روز قبل از برادرش وارد شهر بشود.
48. he was driving toward town
به طرف شهر رانندگی می کرد.
49. isfahan was a boom town
اصفهان شهر پررونقی بود.
50. plague was raging in town
طاعون در شهر بیداد می کرد.
51. the besiegers hungered the town into surrender
محاصره کنندگان با گرسنگی (دادن) شهر را به زانو درآوردند.
52. the denizens of out-of town theaters
مشتریان تئاترهای بیرون شهر
53. the mongols looted the town
مغول ها شهر را غارت کردند.
54. the people of the town
اهالی شهر
55. the western end of town
دورترین نقطه ی غربی شهر
56. we were stuck in town
در شهر گیر افتادیم.
57. a rumor running through the town
شایعه ای که در شهر زبانزد شده است
58. a visit to a neighboring town
مسافرت به یک شهر مجاور
59. all of the hotels in town were fully booked up
همه ی هتل های شهر کاملا پر بود.
60. despite repeated enemy attacks, the town held
علیرغم حملات مکرر دشمن،شهر سقوط نکرد.
61. he was booted out of town
او را از شهر بیرون کردند.
62. i decided to cycle into town
تصمیم گرفتم سواره (دوچرخه یا موتورسیکلت) به شهر بروم.
63. powerful armies trenching at a town
قشون های نیرومندی که به شهر نزدیک می شدند
64. the country youth went to town and became alienated from his kin
جوان روستایی به شهر رفت و با خویشان خود بیگانه شد.
65. the mongols' descent on the town
هجوم مغولان به شهر
66. the remorseless shelling of the town
گلوله باران بی رحمانه ( یا بی امان) شهر
67. the rumor spread through the town
شایعه در سراسر شهر پیچید.
68. the very best hospital in town
(واقعا) بهترین بیمارستان شهر
69. a tower springing high above the town
برجی که برفراز شهر سر به فلک کشیده است
70. he reached manhood in a frontier town
در یک شهر مرزی پا به دوران بلوغ گذاشت.