towed

جمله های نمونه

1. weapons on towed or self-propelled mounts
سلاح هایی که بر ارابه های یدک کشی شده یا خودرو سوارند

2. a coastguard cutter towed the crippled ship to harbor
یک قایق پاسداران ساحلی کشتی از کار افتاده را تا بندرگاه یدک کشی کرد.

3. their car broke down and it was towed to the repair shop
اتومبیل آنها خراب شد و آن را تا تعمیرگاه بکسل کردند.

پیشنهاد کاربران

بُکسُل شده
کشیده شده
یدکی
● [[شکل ِ سوم، زمان ِگذشته، و اسم ِ مفعول]] از مصدر ِ
to tow به معنی ِ
دنبال کشیدن - بُکسُل کردن
مانند :
《کفه ی تِریلی》، که توسط "ترِیلِر" ( کِشَنده ) کشیده می شود.
بکسل کردن یدک کردن بردن ( ماشین )