towards

/təˈwɔːrdz//təˈwɔːdz/

معنی: طرف
معانی دیگر: رجوع شود به: toward، سوی، بسوی، بطرف، نسبت به، درباره، نزدیک، مقارن، درراه، برای

جمله های نمونه

1. sensitive towards this medication
دارای حساسیت نسبت به این دارو

2. . . . generosity towards friends, tolerance toward enemies
. . . با دوستان مروت با دشمنان مدارا

3. he tends towards extreme views
او نسبت به عقاید افراطی گرایش دارد.

4. her attitude towards life is not good
نگرش او نسبت به زندگی خوب نیست.

5. his behavior towards prisoners was callous and inhumane
رفتار او با زندانیان بی رحمانه و غیرانسانی بود.

6. parviz came towards me
پرویز به سوی من آمد.

7. he showed forbearance towards offenders
او نسبت به خطاکاران از خود اغماض نشان می داد.

8. we are all striving towards a common goal
ما همگی در جهت هدف مشترکی کوشا هستیم.

9. a mother who feels antagonism towards her children
مادری که نسبت به فرزندانش احساس خصومت می کند

10. after school, the kids bounded towards home
پس از مدرسه کودکان به سوی خانه جست و خیز کردند.

11. brimming with affection, ghodsi ran towards her mother. . .
قدسی در حالی که سرشار از محبت بود به سوی مادرش دوید.

12. the chill in their attitude towards us
سردی طرز برخورد آنها با ما

13. the petty cruelties of men towards one another
ستمگری های کوته نظرانه ی انسان ها نسبت به یکدیگر

14. the university is more biased towards the sciences
دانشگاه نسبت به علوم تمایل بیشتری دارد.

15. I was very disobedient towards my father.
[ترجمه گوگل]من نسبت به پدرم بسیار نافرمان بودم
[ترجمه ترگمان]من از طرف پدرم سرکش بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The cat is creeping silently towards the bird.
[ترجمه گوگل]گربه بی صدا به سمت پرنده می خزد
[ترجمه ترگمان]گربه آهسته به طرف پرنده می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She pushed her face towards him.
[ترجمه گوگل]صورتش را به سمت او هل داد
[ترجمه ترگمان]صورتش را به طرف او هل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He headed downhill towards the river.
[ترجمه گوگل]از سراشیبی به سمت رودخانه حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]به طرف رودخانه سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The water gets quite shallow towards the shore.
[ترجمه گوگل]آب به سمت ساحل بسیار کم عمق می شود
[ترجمه ترگمان]آب نسبت به ساحل بسیار کم عمق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرف (حرف اضافه)
to, towards

تخصصی

[ریاضیات] به جهت، به سمت

انگلیسی به انگلیسی

• in the direction of; near, close to; for, intended for a specific purpose or person; with respect to, regarding
if you move, look, or point towards something or someone, you move, look, or point in their direction.
if people move towards a particular situation, that situation becomes likely to happen.
if you have a particular attitude towards something or someone, you feel like that about them.
if you give money towards something, you give it to help pay for that thing.
towards the end of a period of time means just before its end.
towards a part of a place means near to that part.

پیشنهاد کاربران

در قبال
My neighbors behave nice towards me
به سوی، در جهت
مثال: She walked towards the sunset.
او به سوی غروب خورشیدقدم زد.
برای : دوستان دقت کنید خیلی وقتها معنی برای می دهد
We can use this money towards the credit card debt
ما از این پول برای بدهی کارت اعتباریمون می تونیم استفاده کنیم
از لحاظ املایی:
UK: towards
US: toward
دوستان توجه کنین که towards بریتیش هست و toward آمریکن.
in �relation� to something or someone
در رابطه با چیزی یا کسی
● در راستای
● در ارتباط با
● در نزدیکی، حول و حوش
در عبارت �a looking around rather than towards، رو به جلو
نگاهی به اطراف ( دورانی؟ ) تا رو به جلو
به طرف - به جهت - در جهت - به سمت
🍇 When my lady calls i drive my car like this clip
🫐 ? Is it towards her or away from her
When a grenade is thrown at riot police
Just keep the shields up don’t fuckin run towards it
به منظورِ
در عنوان مقالات : درآمدی بر. . . یا گامی به سوی. . . میشه ترجمه کرد
در قبالِ
در مقابل، در برابرِ. . .
اندکی قبل از زمانی خاص
به طرفه
در جهت
به سوی
Many young peoole gravitated towards london in search of work
افراد جوان زیادی جهت جست وجوی به سمت لندن گرویدند
به سمت
. Example:They're walking towards us
به سوی. .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس