فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tows, towing, towed
حالات: tows, towing, towed
• : تعریف: to pull along at the end of a rope, chain, or the like; haul.
• مترادف: haul
• مشابه: drag, pull, trail, tug
• مترادف: haul
• مشابه: drag, pull, trail, tug
- The truck towed the car to the garage.
[ترجمه گوگل] کامیون ماشین را به گاراژ کشاند
[ترجمه ترگمان] کامیون اتومبیل را به گاراژ برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کامیون اتومبیل را به گاراژ برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Coast Guard ship was towing the damaged vessel.
[ترجمه گوگل] کشتی گارد ساحلی در حال یدک کشی کشتی آسیب دیده بود
[ترجمه ترگمان] کشتی گارد ساحلی کشتی آسیب دیده را یدک می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشتی گارد ساحلی کشتی آسیب دیده را یدک می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The guy was nice enough to tow our car to a gas station.
[ترجمه گوگل] آن مرد به اندازه کافی خوب بود که ماشین ما را به پمپ بنزین برد
[ترجمه ترگمان] اون یارو به اندازه کافی خوب بود که ماشین ما رو به یه پمپ بنزین برسونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یارو به اندازه کافی خوب بود که ماشین ما رو به یه پمپ بنزین برسونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: in tow, under tow
عبارات: in tow, under tow
• (1) تعریف: an act or instance of towing, or the condition of being towed.
• مشابه: haul, pull, tug
• مشابه: haul, pull, tug
- The car finally started, so we didn't need the tow after all.
[ترجمه گوگل] ماشین بالاخره روشن شد، بنابراین ما به یدک کش نیازی نداشتیم
[ترجمه ترگمان] ماشین بالاخره شروع شد، بنابراین ما به یدک کش احتیاج نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین بالاخره شروع شد، بنابراین ما به یدک کش احتیاج نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: that which tows or is towed.
• مشابه: tow truck, tower
• مشابه: tow truck, tower
• (3) تعریف: the means of towing, as a rope or chain.
• مشابه: chain, hawser, line, rope, tow truck, tug
• مشابه: chain, hawser, line, rope, tow truck, tug
اسم ( noun )
• (1) تعریف: short, coarse, broken fibers of flax, hemp, or jute prepared for spinning into yarn, twine, or the like.
• (2) تعریف: cloth made of such yarn.
صفت ( adjective )
• : تعریف: made of tow, as cloth.