🔸 معادل فارسی:
دل کسی را تکان دادن / احساس کسی را برانگیختن
در زبان محاوره ای:
دلشو لرزوند، احساسشو قلقلک داد، دلشو گرفت، اشکشو درآورد
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( احساسی – مثبت ) :**
... [مشاهده متن کامل]
ایجاد واکنش عاطفی عمیق، معمولاً از طریق مهربانی، زیبایی، یا صداقت
مثال:
> Her kindness truly touched my heart.
> مهربونیش واقعاً دلمو لرزوند.
2. ** ( ادبی – تأثیرگذار ) :**
در توصیف لحظات، داستان ها، یا موسیقی هایی که احساسات مخاطب را درگیر می کنند
مثال:
> The final scene touched everyone’s heart.
> صحنه ی آخر دل همه رو گرفت.
3. ** ( روانی – همدلی ) :**
بیان لحظه ای که فردی با تجربه یا حرفی هم ذات پنداری می کنه و عمیقاً تحت تأثیر قرار می گیره
مثال:
> His story touched my heart and made me reflect.
> داستانش دلمو لرزوند و منو به فکر فرو برد.
- - -
🔸 مترادف ها:
move – affect – stir – reach – strike a chord – melt one’s heart – hit home
دل کسی را تکان دادن / احساس کسی را برانگیختن
در زبان محاوره ای:
دلشو لرزوند، احساسشو قلقلک داد، دلشو گرفت، اشکشو درآورد
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( احساسی – مثبت ) :**
... [مشاهده متن کامل]
ایجاد واکنش عاطفی عمیق، معمولاً از طریق مهربانی، زیبایی، یا صداقت
مثال:
> مهربونیش واقعاً دلمو لرزوند.
2. ** ( ادبی – تأثیرگذار ) :**
در توصیف لحظات، داستان ها، یا موسیقی هایی که احساسات مخاطب را درگیر می کنند
مثال:
> صحنه ی آخر دل همه رو گرفت.
3. ** ( روانی – همدلی ) :**
بیان لحظه ای که فردی با تجربه یا حرفی هم ذات پنداری می کنه و عمیقاً تحت تأثیر قرار می گیره
مثال:
> داستانش دلمو لرزوند و منو به فکر فرو برد.
- - -
🔸 مترادف ها: