touch on

جمله های نمونه

1. She felt a gentle touch on her shoulder.
[ترجمه گوگل]لمس ملایمی روی شانه اش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]دستی لطیف بر شانه اش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sometimes even a light touch on the face is enough to trigger off this pain.
[ترجمه گوگل]گاهی حتی یک لمس خفیف روی صورت برای تحریک این درد کافی است
[ترجمه ترگمان]گاهی حتی یک تماس با نور کافی است تا این درد را فعال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I felt a cold touch on my arm.
[ترجمه گوگل]لمس سردی روی بازوم احساس کردم
[ترجمه ترگمان]احساس سردی دستم را روی بازویم حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt a touch on my arm.
[ترجمه گوگل]لمسی روی بازوم احساس کردم
[ترجمه ترگمان]دستم را لمس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The politicians might be forced to touch on the real issues rather than scoring points off each other.
[ترجمه گوگل]ممکن است سیاستمداران مجبور شوند به جای امتیاز گرفتن از یکدیگر، مسائل واقعی را لمس کنند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران ممکن است مجبور شوند به جای دادن امتیاز به یکدیگر به مسائل واقعی دست بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such actions touch on betrayal.
[ترجمه گوگل]چنین اقداماتی بر خیانت تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]چنین اعمالی به خیانت دست می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In his speech he was only able to touch on a few aspects of the problem.
[ترجمه محمد حاجی] او در سخنرانی خود تنها توانست به چند بعد از این مشکل اشاره کند
|
[ترجمه گوگل]او در سخنرانی خود تنها توانست به چند جنبه از مشکل دست بزند
[ترجمه ترگمان]او در سخنرانی خود تنها توانست چند جنبه از این مشکل را لمس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Get in touch on your return and come to supper.
[ترجمه گوگل]در بازگشت تماس بگیرید و برای شام بیایید
[ترجمه ترگمان]بیا با من در تماس باش و برای شام بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A touch on her shoulder made her spin around.
[ترجمه گوگل]لمس شانه اش باعث شد به دور خودش بچرخد
[ترجمه ترگمان]دستی به شانه او زد و او را چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I wake with a touch on my face and turn sideways butting my head into darkness.
[ترجمه گوگل]با لمس صورتم از خواب بیدار می شوم و سرم را به سمت تاریکی می چرخانم
[ترجمه ترگمان]با یک تماس روی صورتم بیدار می شوم و به پهلو می چرخم و سرم را در تاریکی فرو می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reach out and put the touch on some one.
[ترجمه گوگل]دست خود را دراز کنید و یکی را لمس کنید
[ترجمه ترگمان]یه نفر رو پیدا کن و با یکی دیگه تماس بگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are in touch on that.
[ترجمه گوگل]ما در این مورد در تماس هستیم
[ترجمه ترگمان] ما در این مورد با هم ارتباط داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had a magic touch on the string that jerked its engine into rather terrifying life.
[ترجمه گوگل]او یک لمس جادویی روی سیم داشت که موتور آن را به سمت زندگی نسبتاً وحشتناکی سوق داد
[ترجمه ترگمان]او جادویی داشت که موتور آن را به یک زندگی نسبتا ترسناک تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He roused to a touch on his shoulder and Abul Ismail stood at his side.
[ترجمه گوگل]با لمسی بر شانه اش برخاست و ابوالاسماعیل در کنارش ایستاد
[ترجمه ترگمان]دستش را روی شانه او گذاشت و Abul کنار او ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A review of this length can only touch on its range.
[ترجمه گوگل]بررسی این طول فقط می تواند دامنه آن را لمس کند
[ترجمه ترگمان]بازبینی این طول تنها می تواند در محدوده آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• approach; touch; remind

پیشنهاد کاربران

To briefly talk about or mention a specific topic or subject.
صحبت کوتاه کردن یا ذکر کردن یک مبحث یا موضوع خاص.
مثال؛
The speaker touched on the importance of climate change in his presentation.
...
[مشاهده متن کامل]

In a conversation about different genres of music, someone might say, “Let’s touch on the topic of classical music. ”
When discussing a book, a person might mention, “The author touches on the theme of identity throughout the novel. ”

حین یک گفتگو یا سخنرانی یا در یک نوشتار، به مطلب خاصی اشاره کردن
درباره چیزی بطور مختصر صحبت کردن یا اشاره کردن
to talk briefly about
متذکر . . . شدن
اشاره کردن به
اشاره و توجه به موضوعی خاص هنگام صحبت کردن یا نوشتن
مختصرا به چیزی پرداختن
To discuss/mention a topic in passing
In passing: briefly and casually
گریزی به مطلبی یا موضوعی زدن
گذرا اشاره کردن
These videos will touch on issues that would get you banned on social media
هنگام صحبت یا نوشتن موضوع خاصی را ذکر /مطرح کردن
He touches on the question of
او پرسش . . . را مطرح می کند
اشاره کردن
دست روی موضوعی گذاشتن/اشاره مستقیم کردن/پرداختن به موضوعی
( اصطلاح ) :
1 - بطور غیررسمی یا گذرا در مورد موضوعی بحث کردن یا سروکار داشتن با آن.
2 - بطور خلاصه به چیزی اشاره کردن یا صحبت کردن.
https://idioms. thefreedictionary. com/touch on
( اصطلاح ) سر و کار داشتن / صحبت کردن با چیزی با کسی
سطحی صحبت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس