totally

/ˈtoʊtəli//ˈtəʊtəli/

معنی: سرتاسر، سربسر، کاملا، روی هم رفته، کلا، جمعا، بطور سرجمع
معانی دیگر: کاملا، کلا، روی هم رفته، سربسر، جمعا، بطور سرجمع

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: wholly; completely; entirely.
متضاد: partly
مشابه: absolutely, all, altogether, backward and forward, clean, dead, deadly, downright, full, in full, outright, overall, plumb, quite, right, sheer, stark, stiff, whole, wide

- totally useless
[ترجمه گوگل] کاملا بی فایده
[ترجمه ترگمان] کاملا بی فایده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she felt totally out of her element
او احساس می کرد که اصلا با آن محیط مناسبت ندارد.

2. she was totally depraved
او کاملا فاسد بود.

3. Love was totally absent from his childhood.
[ترجمه گوگل]عشق از دوران کودکی او کاملاً غایب بود
[ترجمه ترگمان]عشق کاملا از دوران کودکی او غایب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I find his political ideas totally repugnant.
[ترجمه گوگل]به نظر من عقاید سیاسی او کاملاً نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]من افکار سیاسی او را کاملا متناقض می یابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Kate sat up fully, her attention now totally concentrated.
[ترجمه گوگل]کیت کاملاً برخاست و اکنون حواسش کاملاً متمرکز شده بود
[ترجمه ترگمان]کیت کاملا روی تخت نشست، توجه اش حالا کاملا متمرکز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's totally irrational, but I'm frightened of mice.
[ترجمه گوگل]این کاملا غیر منطقی است، اما من از موش می ترسم
[ترجمه ترگمان]کاملا غیر منطقی است، اما از موش می ترسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The loud music made him feel totally uninhibited.
[ترجمه گوگل]موسیقی بلند باعث می شد که او کاملاً احساس بی بند و باری کند
[ترجمه ترگمان]موسیقی بلند او را کاملا بی پروا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We are totally supportive of this idea.
[ترجمه گوگل]ما کاملاً از این ایده حمایت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما کاملا از این ایده حمایت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mining activities have totally disrupted the traditional way of life of the Yanomami Indians.
[ترجمه گوگل]فعالیت های معدنی به طور کامل شیوه زندگی سنتی سرخپوستان یانومامی را مختل کرده است
[ترجمه ترگمان]فعالیت های معدن کاری روش سنتی زندگی هندی ها را مختل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The newspaper's forecast that the Democrats would be totally beaten in the general election came true.
[ترجمه گوگل]پیش‌بینی روزنامه مبنی بر شکست کامل دموکرات‌ها در انتخابات سراسری محقق شد
[ترجمه ترگمان]پیش بینی این روزنامه حاکی از آن است که دموکرات ها در انتخابات عمومی کاملا مورد ضرب و شتم قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His conduct was totally unbecoming to an officer in the British armed services.
[ترجمه گوگل]رفتار او برای یک افسر در نیروهای مسلح بریتانیا کاملاً نامناسب بود
[ترجمه ترگمان]رفتار او برای یک افسر در خدمات مسلح بریتانیا بسیار زیبنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Are you totally devoid of common sense?
[ترجمه گوگل]آیا شما کاملاً از عقل سلیم خالی هستید؟
[ترجمه ترگمان]تو کلا از عقل سلیم بی بهره نیستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was completely/totally/wholly unprepared for what he saw.
[ترجمه گوگل]او برای آنچه می دید کاملاً/کاملاً/کاملاً آماده نبود
[ترجمه ترگمان]او کاملا یا کاملا آماده برای آنچه می دید آمادگی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's a pompous old prig who's totally incapable of taking a joke.
[ترجمه گوگل]او یک گنده قدیمی پر زرق و برق است که کاملاً قادر به شوخی کردن نیست
[ترجمه ترگمان]آدم pompous است که از شوخی کردن عاجز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's totally unsuited to the job.
[ترجمه گوگل]او کاملاً برای این کار مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]اون کاملا با اون شغل جور در نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرتاسر (قید)
through, crosswise, crossways, throughout, all over, overall, entirely, totally, thru, cap-a-pie, completely

سربسر (قید)
all over, entirely, totally

کاملا (قید)
outright, exactly, altogether, quite, smack, whole-hog, wholly, fully, entirely, totally, thru, in toto, teetotally, hand-and-foot, utterly, scot and lot, soundly, throughly

روی هم رفته (قید)
altogether, overall, totally, all-told, by and large, in toto

کلا (قید)
entirely, totally, by and large, en masse, teetotally, hand-and-foot

جمعا (قید)
wholly, totally, utterly

بطور سرجمع (قید)
totally

تخصصی

[ریاضیات] کلی، تماما، کاملا، به طور کلی

انگلیسی به انگلیسی

• completely, entirely, absolutely

پیشنهاد کاربران

کاملا. به کلی. یک سره
مثال:
she was totally absorbed in her book
او کاملا مستغرق در کتابش شده بود
خیلی
شدیداً
کاملا
I totally messed up the chemistry exam.
کاملا گند زدم به امتحان شیمی ام
کاملاً
مثال: I totally agree with your assessment.
کاملاً با ارزیابی شما موافقم.
در یک کلام
برای بیان موافقت هم استفاده میشه.
حتما
کاملا موافقم
سرجمع، در کردی میگویند ، جمع سر یا جم سر
کاملا . در کل . جمعا
کلا . در کل . جمعا
به کلی
کلاً
من حیث المجموع
مجموعاً
درمجموع
به طور کلی
سراپا
به تمامی
تماماً
به طور کلی - کلا

یکسره
من حیث المجموع، از هرجهت، تماما
کلا، در کل
کاملا
absolutely ( کاملا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس