فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tosses, tossing, tossed
حالات: tosses, tossing, tossed
• (1) تعریف: to throw carelessly; fling.
• مترادف: chuck
• مشابه: cast, fling, flip, heave, hurl, pitch, shy, sling, throw, tumble
• مترادف: chuck
• مشابه: cast, fling, flip, heave, hurl, pitch, shy, sling, throw, tumble
• (2) تعریف: to throw back and forth, from one person to another.
• مشابه: roll, throw
• مشابه: roll, throw
- Let's go toss the baseball.
[ترجمه گوگل] بیا بریم بیسبال پرتاب کنیم
[ترجمه ترگمان] بیا بریم بیس بال بازی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا بریم بیس بال بازی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to throw gently.
• مشابه: chuck, hand, pass, throw
• مشابه: chuck, hand, pass, throw
- Please toss me the newspaper.
[ترجمه گوگل] لطفا روزنامه را به من پرتاب کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا روزنامه رو بده به من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا روزنامه رو بده به من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to lift abruptly, esp. the head.
• مشابه: raise, rear, shake, stir
• مشابه: raise, rear, shake, stir
- She tossed her head as she rose to speak.
[ترجمه گوگل] در حالی که برای صحبت از جا بلند شد، سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان] سرش را تکان داد و شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرش را تکان داد و شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to mix (food) gently, esp. in order to coat evenly with a sauce or dressing.
• مشابه: mix, stir
• مشابه: mix, stir
- Please toss the salad.
[ترجمه هلیا] لطفا سالاد رو هم بزن|
[ترجمه گوگل] لطفا سالاد را بریزید[ترجمه ترگمان] لطفا سالاد رو بنداز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: toss off
عبارات: toss off
• (1) تعریف: to be thrown back and forth.
• مترادف: pitch, roll
• مشابه: careen, churn, fret, lurch, rock, sway, thrash
• مترادف: pitch, roll
• مشابه: careen, churn, fret, lurch, rock, sway, thrash
- The ship tossed during the storm.
[ترجمه Aydin jz] کشتی در طول توفان به عقب کشیده شد|
[ترجمه گوگل] کشتی در طول طوفان پرت شد[ترجمه ترگمان] کشتی در میان طوفان به حرکت درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to move, fling, or throw oneself about.
• مشابه: churn, fret, roll, squirm, turn, writhe
• مشابه: churn, fret, roll, squirm, turn, writhe
- She tossed in her sleep.
[ترجمه گوگل] او در خواب پرت شد
[ترجمه ترگمان] در خواب تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در خواب تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or an instance of tossing; pitch.
• مترادف: chuck
• مشابه: cast, fling, hurl, pitch, throw
• مترادف: chuck
• مشابه: cast, fling, hurl, pitch, throw
• (2) تعریف: an abrupt bodily movement, esp. of the head.
• مشابه: flip, flounce, jerk, shake
• مشابه: flip, flounce, jerk, shake