torture

/ˈtɔːrt͡ʃər//ˈtɔːt͡ʃə/

معنی: شکنجه، عذاب، زجر، ازار رساندن، زجر دادن
معانی دیگر: باپک، پروانه، وامید، رنج، پادافراه، درد (شدید)، شکنجه کردن (یا دادن)، عذاب دادن، رنج دادن، (معنی و غیره) پیچاندن، تحریف کردن، از شکل انداختن، دیودیس کردن، (نادر) پیچش، وات گشت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the causing of intense physical pain to a person or animal for the purpose of terrorizing, cruel amusement, or forcing the disclosure of information.
مشابه: abuse, brutality, coercion, persecution, terrorism

- The interrogators used torture on their captives.
[ترجمه گوگل] بازجوها برای اسرا از شکنجه استفاده می کردند
[ترجمه ترگمان] بازجویان از شکنجه بر روی اسرا استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The information was extracted by means of torture.
[ترجمه گوگل] اطلاعات از طریق شکنجه استخراج شده است
[ترجمه ترگمان] اطلاعات با استفاده از شکنجه استخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the means of inflicting such pain.
مشابه: iron maiden, rack, thumbscrews, water torture

- The rack was an infamous torture.
[ترجمه احمد] قفس یکی از رایج ترین شکنجه ها بود
|
[ترجمه گوگل] قفسه یک شکنجه بدنام بود
[ترجمه ترگمان] جا سپر یک شکنجه نفرت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: great mental anguish or pain.
مترادف: agony, anguish, torment
مشابه: distress, hell, misery, pain, rack, tribulation, woe
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tortures, torturing, tortured
مشتقات: torturous (adj.), torturingly (adv.), torturer (n.)
(1) تعریف: to cause great physical pain to (a defenseless person) as a means of terrorizing or of forcing the disclosure of information.
مترادف: rack, torment
مشابه: agonize, coerce, crucify, ill-treat, maltreat, martyr, mistreat, mutilate, outrage, persecute

(2) تعریف: to twist or force out of shape; distort.
مترادف: deform, distort, twist
مشابه: misshape, mutilate

جمله های نمونه

1. torture is abhorrent to me
شکنجه برایم نفرت انگیز است.

2. torture only hardened his convictions
شکنجه فقط و فقط اعتقادات او را راسخ تر کرد.

3. torture to death
1- با شکنجه کشتن 2- (مجازی) سخت رنج دادن

4. a torture chamber
شکنجه گاه،اتاق شکنجه

5. the torture of political prisoners
شکنجه ی زندانیان سیاسی

6. they torture prisoners
آنها زندانیان را شکنجه می دهند.

7. engines of torture
آلات شکنجه

8. instruments of torture
آلات شکنجه

9. instruments of torture
وسایل شکنجه

10. they suffered torture and other cruelties
آنان متحمل شکنجه و ستمگری های دیگری شدند.

11. they used torture to extort information from him
آنان برای گرفتن اطلاعات،او را شکنجه می دادند.

12. die under torture
زیر شکنجه مردن

13. this kind of torture is a relic of medieval savageries
این نوع شکنجه بازمانده ی وحشیگری های قرون وسطی است.

14. a certifiable urge to torture
میل جنون آمیز به زجر دادن

15. the calculated use of violence and torture to achieve their goals
کاربرد حسابگرانه ی خشونت و زجر برای دستیابی به هدف هایشان

16. to my mind any kind of torture is wrong
به عقیده ی من هرگونه شکنجه غلط است.

17. medieval justice reposed on the system of torture and fines
عدالت قرون وسطایی بر پایه ی نظام شکنجه و جریمه استوار بود.

18. sitting in that class and listening to his words was a great torture for me
نشستن در آن کلاس و گوش دادن به حرف های او برایم عذاب بزرگی بود.

19. Even under torture, he refused to deny his beliefs/faith.
[ترجمه گوگل]حتی تحت شکنجه، او از انکار عقاید/ایمان خود سرباز زد
[ترجمه ترگمان]حتی تحت شکنجه، او قبول نکرد که عقاید و اعتقادات خود را انکار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. It says torture and summary execution are common.
[ترجمه گوگل]می گوید شکنجه و اعدام سرسری رایج است
[ترجمه ترگمان]این گزارش می گوید شکنجه و اعدام به طور خلاصه عادی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The interview was sheer torture from start to finish.
[ترجمه گوگل]مصاحبه از ابتدا تا انتها شکنجه محض بود
[ترجمه ترگمان]مصاحبه از ابتدا تا انتها شکنجه محض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. They have alleged that acts of genocide and torture were carried out.
[ترجمه گوگل]آنها ادعا کرده اند که اعمال نسل کشی و شکنجه انجام شده است
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعا کرده اند که اقدامات نسل کشی و شکنجه انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Even under torture, Maskell refused to talk .
[ترجمه گوگل]حتی تحت شکنجه، ماسکل از صحبت کردن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]حتی تحت شکنجه، Maskell از حرف زدن سر باز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. At its worst, bullying is a kind of torture.
[ترجمه گوگل]در بدترین حالت، قلدری نوعی شکنجه است
[ترجمه ترگمان]در بدترین حالت، قلدری کردن نوعی شکنجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکنجه (اسم)
affliction, torture, persecution, torment, excruciation, rack

عذاب (اسم)
agony, tribulation, suffering, torture, torment, excruciation, rack, anguish, inquisition

زجر (اسم)
torture, persecution, torment, maceration

ازار رساندن (فعل)
incommode, hurt, torture, molest, injure, plague

زجر دادن (فعل)
torture, torment, macerate

انگلیسی به انگلیسی

• infliction of excruciating pain, torment, pain, anguish
inflict excruciating pain, torment, agonize
to torture someone means to deliberately cause them great pain in order to punish them or get information from them.
torture is the practice of torturing people.
if one person tortures another, they cause them to suffer mentally.

پیشنهاد کاربران

شکنجه ( n. ) :
torture chamber
He revealed the secret under torture.
شکنجه کردن ( v. ) :
The prisoner was tortured to death.
بازجویی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : torture
✅️ اسم ( noun ) : torture / torturer
✅️ صفت ( adjective ) : torturous / tortured
✅️ قید ( adverb ) : torturously
البته شِکَنجیدَن درست تر است.
شِکَنجِهیدن/شِکَنجِستن.
شکنجه
ازار اذیت
زجر
شکنجه دادن
ازار دادن, اذیت کردن
They torturing me:مرا ازار میدادند

بپرس