صفت ( adjective )
مشتقات: torridly (adv.), torridness (n.)
مشتقات: torridly (adv.), torridness (n.)
• (1) تعریف: parched or scorched by the sun, as a geographic area.
• مترادف: arid, blistering, desert, parched, scorched, sweltering
• متضاد: arctic
• مشابه: blazing, burning, fervent, fervid, fiery, hot, sultry, tropical
• مترادف: arid, blistering, desert, parched, scorched, sweltering
• متضاد: arctic
• مشابه: blazing, burning, fervent, fervid, fiery, hot, sultry, tropical
- Farming has become nearly impossible in the torrid southern region.
[ترجمه گوگل] کشاورزی در منطقه پرآشوب جنوب تقریباً غیرممکن شده است
[ترجمه ترگمان] کشاورزی در جنوب و جنوب تقریبا غیر ممکن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشاورزی در جنوب و جنوب تقریبا غیر ممکن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: heated or suffused with passion.
• مترادف: ardent, burning, erotic, fervent, hot, passionate, red-hot, sultry
• متضاد: passionless
• مشابه: amorous, blazing, fervid, fiery, heated, sexy
• مترادف: ardent, burning, erotic, fervent, hot, passionate, red-hot, sultry
• متضاد: passionless
• مشابه: amorous, blazing, fervid, fiery, heated, sexy
- They'd been carrying on a torrid romance for months.
[ترجمه گوگل] آنها برای ماه ها عاشقانه ی وحشتناکی را دنبال می کردند
[ترجمه ترگمان] ماه ها بود که داشتند عشق بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماه ها بود که داشتند عشق بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید