torque

/ˈtɔːrk//tɔːk/

معنی: طوق، چنبره، طوقه، گشتاور، گشتاوری، نیروی گشتاوری، نیروی پیچشی
معانی دیگر: (فیزیک) گشتاور پیچی، (اروپای شمالی - دوران باستان) گردنبند، نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the measured ability of a force to produce turning or twisting around an axis, such as a gear or shaft.

جمله های نمونه

1. The more torque an engine has, the bigger the load it can pull in the same gear.
[ترجمه گوگل]هرچه گشتاور موتور بیشتر باشد، بار بیشتری می تواند در همان دنده بکشد
[ترجمه ترگمان]هر چه موتور گشتاور بیشتری داشته باشد، بار بزرگ تر می تواند در همان لوازم عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's good torque for clean response and brisk pick-up after shifting gear, but high-end engine output is nothing startling.
[ترجمه گوگل]گشتاور خوبی برای واکنش تمیز و برداشت سریع پس از تعویض دنده وجود دارد، اما خروجی موتور رده بالا چیزی شگفت‌آور نیست
[ترجمه ترگمان]گشتاور خوب برای پاسخ تمیز و انتخاب سریع بعد از تعویض دنده وجود دارد، اما خروجی موتور با کیفیت بالا چیز فوق العاده ای نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bigger capacity engines produce more torque as more fuel is burnt per firing stroke, giving a bigger push to the piston.
[ترجمه گوگل]موتورهای با ظرفیت بزرگتر گشتاور بیشتری تولید می کنند زیرا سوخت بیشتری در هر حرکت شلیک می سوزد و فشار بیشتری به پیستون می دهد
[ترجمه ترگمان]موتورهای ظرفیت بزرگ تر، گشتاور بیشتری تولید می کنند چون سوخت بیشتری در هر ضربه پرتاب سوزانده می شود و فشار بیشتری به پیستون می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The consequent reduction in torque at low speeds, resulting in poor initial acceleration, is compensated by the higher steady-state speed.
[ترجمه گوگل]کاهش متعاقب گشتاور در سرعت‌های پایین، که منجر به شتاب اولیه ضعیف می‌شود، با سرعت بالاتر در حالت پایدار جبران می‌شود
[ترجمه ترگمان]کاهش متعاقب در گشتاور در سرعت های پایین، که منجر به شتاب اولیه ضعیف می شود، با سرعت ثابت بالاتر جبران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Engines with good torque back-up handle a wide load changes without the need to shift gear.
[ترجمه گوگل]موتورهایی که گشتاور پشتیبان خوبی دارند، بدون نیاز به تعویض دنده، بار زیادی را تغییر می دهند
[ترجمه ترگمان]موتورها با گشتاور خوب بدون نیاز به تعویض دنده می توانند تغییرات بار زیادی را تحمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Accurate load positioning: static torque characteristics 1 Introduction Most stepping motor applications involve accurate positioning of a mechanical load.
[ترجمه گوگل]موقعیت یابی دقیق بار: ویژگی های گشتاور استاتیکی 1 مقدمه بیشتر کاربردهای موتور پله ای شامل موقعیت یابی دقیق یک بار مکانیکی است
[ترجمه ترگمان]موقعیت دقیق بار: ویژگی های گشتاور استاتیک ۱ مقدمه بیشتر کاربردهای موتور پله ای، شامل موقعیت دقیق بار مکانیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They called for high power and torque, low smoke and exhaust emission levels, quiet, and good fuel economy.
[ترجمه گوگل]آنها خواستار قدرت و گشتاور بالا، میزان انتشار دود و اگزوز کم، بی صدا بودن و مصرف سوخت خوب بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار قدرت بالا و گشتاور، دود پایین و سطح انتشار اگزوز، سکوت، و اقتصاد سوخت خوب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A load torque produces a static position error, which can be deduced directly from the static torque/rotor position characteristic.
[ترجمه گوگل]گشتاور بار یک خطای موقعیت استاتیک ایجاد می کند که می تواند مستقیماً از مشخصه موقعیت استاتیک گشتاور/روتور استنباط شود
[ترجمه ترگمان]یک گشتاور بار یک خطای موضعی استاتیک ایجاد می کند، که می تواند مستقیما از مشخصه وضعیت گشتاور ثابت \/ روتور بدست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The shoulder torque has most effect on the arm of the player, the wrist torque on the club itself.
[ترجمه گوگل]گشتاور شانه بیشترین تاثیر را روی بازوی بازیکن دارد و گشتاور مچ روی خود چاقو
[ترجمه ترگمان]گشتاور شانه بیش ترین تاثیر را بر بازوی بازیکن دارد، گشتاور مچش در خود باشگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The torque per unit volume of the permanent-magnet stepping motor is relatively poor, so production is limited to the smallest sizes.
[ترجمه گوگل]گشتاور در واحد حجم موتور پله ای با آهنربای دائمی نسبتا ضعیف است، بنابراین تولید به کوچکترین اندازه ها محدود می شود
[ترجمه ترگمان]گشتاور در واحد حجم موتور پله ای دائمی نسبتا ضعیف است، بنابراین تولید محدود به کوچک ترین اندازه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Finally the relevant torque correction factor is found from Table
[ترجمه گوگل]در نهایت ضریب تصحیح گشتاور مربوطه از جدول پیدا شده است
[ترجمه ترگمان]در نهایت ضریب تصحیح گشتاور مربوطه از جدول دریافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This torque will gradually reduce the axial spin rate of M until it too is in synchronous rotation.
[ترجمه گوگل]این گشتاور به تدریج سرعت چرخش محوری M را کاهش می دهد تا زمانی که آن نیز در چرخش سنکرون قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]این گشتاور به تدریج نرخ چرخش محوری M را تا زمانی که در چرخش همزمان باشد، کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The corresponding torque/position character-is tic is shown it, Fig.
[ترجمه گوگل]کاراکتر گشتاور/موقعیت مربوطه-is tic نشان داده شده است، شکل
[ترجمه ترگمان]وضعیت گشتاور \/ موقعیت متناظر - تیک تیک در آن نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pull-out torque at low speeds can be expressed in terms of the peak static torque using the methods described in Section
[ترجمه گوگل]گشتاور خروجی در سرعت های پایین را می توان با استفاده از روش های شرح داده شده در بخش بر حسب گشتاور استاتیکی اوج بیان کرد
[ترجمه ترگمان]گشتاور بیرون کشیدن در سرعت های پایین را می توان برحسب گشتاور ثابت نوسان با استفاده از روش های توضیح داده شده در بخش بیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sharp tugs at the Calibra's wheel show that torque steer is definitely present when going hard through the lower gears.
[ترجمه گوگل]یدک کش های تند روی چرخ کالیبرا نشان می دهد که هنگام عبور سخت از دنده های پایین، فرمان گشتاور وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یدک کش ها در چرخ s نشان می دهند که چرخش گشتاور در هنگام عبور از دنده های پایین تر قطعا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طوق (اسم)
circle, ring, necklace, anadem, collar, torque, dog collar

چنبره (اسم)
circle, bend, torque, hoop, core, cushion, coil, tassel, pad

طوقه (اسم)
ring, torque, gorget, strake

گشتاور (اسم)
torque

گشتاوری (اسم)
torque

نیروی گشتاوری (اسم)
torque

نیروی پیچشی (اسم)
torque

تخصصی

[شیمی] گشتاور نیرو، گشتاور چرخشی
[عمران و معماری] لنگر پیچشی - گشتاور - گشتاور پیچشی - گشتاور چرخشی - کوپل پیچشی - ممان پیچشی
[برق و الکترونیک] گشتاور، لنگر - گشتاور اثر دورانی روی جسم که به صورت حاصلضرب نیروی موجود در فاصله شعاعی محور دوران تا خط اعمال نیرو اندازه گیری می شود . فاصله عمودی بازوی اهرم نیز نامیده می شود .
[مهندسی گاز] گشتاوری، نیروی گشتاوری
[زمین شناسی] گشتاور پیچشی، لنگر پیچشی
[نساجی] گشتاور پیچشی - نیروی پیچشی
[ریاضیات] گشتاور دورانی، پیچش، گشتاور، جفت نیرو، گشتاور زاویه ای، گشتاور پیچی، گشتاور پیچشی
[پلیمر] گشتاور نیرو، گشتاور چرخشی، گشتاور

انگلیسی به انگلیسی

• turn something up (such as the heat); apply torque to something, cause to twist; rotate
collar, necklace; twisting force, force that causes something to twist (physics)
torque is a force that causes something to spin around a central point such as an axle; a technical term.

پیشنهاد کاربران

torque ( فیزیک )
واژه مصوب: گشتاور نیرو
تعریف: گشتاور چرخشی اعمال‏شده بر جسم براثر نیروی مماسی مؤثر از فاصله‏ای از محور چرخش آن
گشتاور پیچشی
نیروی چرخشی

بپرس