torpor

/ˈtɔːrpər//ˈtɔːpə/

معنی: مرگ کاذب
معانی دیگر: سستی، خمودی، بی حالی، بی حسی، رخوت، خفتگی، خدر، حالت خواب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a state of suspended movement or feeling, as in a dormant animal.
مترادف: dormancy, hibernation, inactivity, inertia, quiescence
متضاد: activity, animation
مشابه: stupor

- These bats enter torpor during the morning hours.
[ترجمه گوگل] این خفاش ها در ساعات صبح وارد خفگی می شوند
[ترجمه ترگمان] این خفاش ها در ساعات صبح به حالت چرت زدن وارد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a state of indifference or lethargy; apathy.
مترادف: apathy, drowsiness, languor, lassitude, lethargy, listlessness, sluggishness
متضاد: animation, enthusiasm, excitement
مشابه: indifference, stupor

- Even seeing his new grandchild could not bring him out of the torpor he'd fallen into since moving into the nursing home.
[ترجمه وحید] دیدن نوه جدید هم نتوانست او را از رخوتی که بعد از ورود به خانه سالمندان دچارش شده بود بیرون بکشد
|
[ترجمه گوگل] حتی دیدن نوه جدیدش هم نتوانست او را از کسالتی که از زمان نقل مکان به آسایشگاه در آن افتاده بود بیرون بیاورد
[ترجمه ترگمان] حتی دیدن نوه جدید او نمی توانست او را از the که از آن زمان به خانه سالمندان منتقل کرده بود بیرون بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He had slumped into a state of torpor from which nothing could rouse him.
[ترجمه گوگل]او در حالت گیجی فرو رفته بود که هیچ چیز نمی توانست او را از آن بیدار کند
[ترجمه ترگمان]به یک حالت سستی فرورفته بود که هیچ چیز نمی توانست او را برانگیزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The sick person gradually falls into a torpor.
[ترجمه گوگل]فرد بیمار به تدریج به حالت کسالت می افتد
[ترجمه ترگمان]بیمار به تدریج به حال torpor می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She tried to rouse him from the torpor into which he had sunk.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد او را از کسالتی که در آن فرو رفته بود بیدار کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را از حالت سستی که در آن غرق شده بود بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He fell into a deep torpor.
[ترجمه گوگل]او در یک خروش عمیق افتاد
[ترجمه ترگمان]به سستی عمیقی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many people have succumbed to torpor after a week's heavy drinking.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم پس از یک هفته نوشیدن زیاد الکل تسلیم لکنت شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم پس از یک هفته نوشیدن سنگین از خواب رفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And without me the school might sink into torpor. Passive acceptance would be the order of the day.
[ترجمه گوگل]و بدون من ممکن است مدرسه در کسالت فرو رود پذیرش منفعل دستور روز خواهد بود
[ترجمه ترگمان]و بدون من مدرسه ممکن است در حالت سستی فرو رود پذیرش منفعل نظم روز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They will remain there in a state of torpor, patiently awaiting the return of the rains.
[ترجمه گوگل]آنها در حالت رکود در آنجا خواهند ماند و صبورانه منتظر بازگشت باران هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حالت کر خی باقی خواهند ماند و صبورانه منتظر بازگشت باران هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There lay Dineh, captive, in a torpor, while his enemies decided how to put him to death.
[ترجمه گوگل]در آنجا دینه اسیر شده بود، در حالی که دشمنان او تصمیم گرفتند که چگونه او را بکشند
[ترجمه ترگمان]در این حال در حال سستی و سستی، در حالی که دشمنان او تصمیم گرفتند که او را به قتل برسانند، در حال سستی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had sunk into an intellectual torpor.
[ترجمه گوگل]او در کسالت فکری فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]او در یک حالت سستی فکری فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And without me the school might sink into torpor.
[ترجمه گوگل]و بدون من ممکن است مدرسه در کسالت فرو رود
[ترجمه ترگمان]و بدون من مدرسه ممکن است در حال سستی فرو رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But its prolonged torpor only adds to the suspense now.
[ترجمه گوگل]اما کسالت طولانی مدت آن اکنون فقط به تعلیق می افزاید
[ترجمه ترگمان]اما این سستی طولانی آن تنها در حال حاضر به حالت تعلیق درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mimi, war, astonishment torpor, slavery, will daily wipe out those holy principles of thine.
[ترجمه گوگل]میمی، جنگ، لجن حیرت انگیز، بردگی، هر روز آن اصول مقدس تو را محو خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]می می، جنگ، astonishment و سستی، برده داری، هر روز این اصول مقدس تو را پاک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She must rouse herself from the torpor of mind and body.
[ترجمه گوگل]او باید خود را از تلاطم ذهن و بدن بیدار کند
[ترجمه ترگمان]باید خود را از رخوت ذهن و جسم بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The shock of the icy air ended Claire's torpor.
[ترجمه گوگل]شوک هوای یخی به اخم کلر پایان داد
[ترجمه ترگمان]ضربه هوای یخ زده، سستی کلر را به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرگ کاذب (اسم)
lethargy, torpor

انگلیسی به انگلیسی

• lethargy, apathy
torpor is the state of being torpid; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : torpor / torpidity
✅️ صفت ( adjective ) : torpid
✅️ قید ( adverb ) : torpidly
خواب زمستانی
the state of reduced activity that some animals experience during the winter
سستی. بی حالی. تنبلی
She tried to rouse him from the torpor into which he had sunk.

بپرس