torn up


معنی: منقطع

مترادف ها

منقطع (صفت)
cutoff, interrupted, terminated, torn up

پیشنهاد کاربران

پاره پاره - صفت
The letter was torn up
آشفته/پریشان - صفت
She was torn up after the argument
خراب شده/آسیب دیده - صفت
The road was all torn up
درب و داغان - صفت
He was really torn up over losing his best friend.
...
[مشاهده متن کامل]

( در ورزش ) خوش اندام و عضلانی - صفت ( بیشتر به صورت - torn )
that guy is all torn/torn up he must workout every single day.

ناراحت، آشفته و پریشان
My boyfriend is still kinda torn up from being dumped
دوست پسرم هنوز سر اینکه ولش کردم دلسرده.
1. پاره شده، از هم گسیخته ( در مورد اشیاء فیزیکی مثل لباس یا کاغذ )
مثال: His shirt was torn up in the fight.
یقه پیراهنش در نزاع پاره شده بود.
2. آشفته، پریشان، درهم و به هم ریختن ( در مورد احساسات )
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: She was torn up about losing her job.
او از دست دادن شغلش آشفته و پریشان بود.
3. کنده شدن، شخم زدن ( در مورد زمین یا خاک )
مثال: The road construction crew tore up the street.
گروه ساخت جاده، خیابان را کندند و شخم زدند.

خیلی ناراحت هستید.

بپرس