topsy turvy

/ˈtɑːpsiˈtɜːrvi//ˈtɑːpsiˈtɜːvi/

وارونه، واژگون، سروته، درهم و برهم، مغشوش، پا در هوا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: upside down.

- The boat turned topsy-turvy.
[ترجمه گوگل] قایق کج شد
[ترجمه ترگمان] قایق واژگون شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in or into disorder or confusion.
صفت ( adjective )
مشتقات: topsy-turviness (n.)
(1) تعریف: upside-down.

(2) تعریف: chaotic or disorderly.
متضاد: orderly
مشابه: upset

- a topsy-turvy society
[ترجمه گوگل] یک جامعه ی آشفته
[ترجمه ترگمان] جامعه ای درهم و برهم،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if a situation or an account of events is topsy-turvy, it is very confused or wrong, for example because unimportant parts of it are considered important.
if something you are looking at is topsy-turvy, it is upside down, or many of its parts are in the wrong place.

پیشنهاد کاربران

upside down, chaotic, in disarray
Topsy: top
Turvy: to turn upside down or to overturn
درهم برهم و آشفته
بی سر و ته
confused
not well organized
or giving importance to unexpected things
سردرگم گیج، مغشوش، آشفته ، اهمیت دادن به چیزهای غیر منتظره
🔸 معادل فارسی:
وارونه / درهم برهم / آشفته / بی نظم
در زبان محاوره ای:
همه چی قاطی شده، دنیا زیر و رو شده، اوضاع خیلی بهم ریخته ست
🔸 تعریف ها:
1. ( آشفتگی – بی نظمی ) :
توصیف وضعیتی که در اون همه چیز از حالت طبیعی خارج شده، بی نظم یا وارونه شده
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: Everything went topsy - turvy after the storm.
بعد از طوفان همه چی قاطی شد.
2. ( وارونگی – تغییر جایگاه ) :
وقتی بالا و پایین یا ترتیب معمولی چیزها جابه جا بشه
مثال: The furniture was all topsy - turvy after the move.
بعد از اسباب کشی، همه ی وسایل وارونه شده بودن.
3. ( استعاری – شرایط غیرقابل پیش بینی ) :
برای توصیف موقعیت هایی که غیرمنتظره، عجیب یا غیرقابل کنترل هستن
مثال: Her life turned topsy - turvy after the divorce.
بعد از طلاق، زندگیش کاملاً زیر و رو شد.
🔸 مترادف ها:
chaotic – disordered – upside down – confused – haphazard – messy – turbulent

زیر و رو ، برعکس،
آشفته