took effect

انگلیسی به انگلیسی

• became valid; began to influence, began to be active

پیشنهاد کاربران

اعمال کردن یا اجرا کردن ، قانونی کردن حکم رو اجرا کردن
In the hours before the price hike took effect
ساعاتی قبل از اعمال کردن افزایش قیمت
ساعاتی قبل از اجرا کردن افزایش قیمت
Akhund raisi abruptly raised prices as much as 300percent for a variety of staples
...
[مشاهده متن کامل]

آخوند ریسی یهو قیمت اقلام و انواع کالاهای اساسی خوراکی رو 300درصد بالا برد ( تخم ، روغن ، مرغ شیر
Scores of alarmed Iranians waited in long lines to snatch up bundles of food and emptied supermarket shelves across the country in the hours before price hike took effect
ده ها نفر ایرانیان دستپاجه و نگران منتظر می ماندند در صف های طولانی تا بسته های غذارو از قفسه های سوپرمارکت خالی کنند یا به چنگ بیارن در سراسر کشور ،

ساعاتی موندهیا قبل از به اجرا در آوردن افزایش قیمت

بپرس