too much

/tu mʌʧ//tuː mʌʧ/

(مقدار) بسیار زیاد، خیلی زیاد، زیادی، بیش اندازه

جمله های نمونه

1. A child may have too much of his mother’s blessing.
[ترجمه گوگل]یک کودک ممکن است بیش از حد از نعمت مادرش برخوردار باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک کودک بیش از حد از دعای مادرش استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Too much experience is a dangerous thing.
[ترجمه گوگل]تجربه بیش از حد چیز خطرناکی است
[ترجمه ترگمان]تجربه بسیار زیاد یک چیز خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Too much water drowned the miller.
[ترجمه گوگل]آب زیاد آسیاب را غرق کرد
[ترجمه ترگمان]آب خیلی زیاد آسیابان را غرق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Too much pudding will choke a dog.
[ترجمه گوگل]پودینگ زیاد باعث خفگی سگ می شود
[ترجمه ترگمان]پودینگ خیلی زیاد باعث خفگی یه سگ میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You can have too much of a good thing.
[ترجمه گوگل]شما می توانید چیزهای خوبی داشته باشید
[ترجمه ترگمان] تو میتونی چیزای خوب زیادی داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Too much knowledge makes the head bald.
[ترجمه گوگل]دانش زیاد سر را کچل می کند
[ترجمه ترگمان]اطلاعات زیادی باعث می شود که سر تاس باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Too much spoils, too little is nothing.
[ترجمه Lily] غنیمت زیاد، کم چیزی نیست
|
[ترجمه گوگل]غنیمت زیاد، کم چیزی نیست
[ترجمه ترگمان]غنایم بسیار کم و بیش از حد ناچیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fox knew too much, that's how he lost his tail.
[ترجمه گوگل]روباه خیلی چیزها را می دانست، اینطوری دمش را گم کرد
[ترجمه ترگمان]روباه زیاد می دانست، این طوری بود که دمش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One enemy is too much.
[ترجمه گوگل]یک دشمن خیلی زیاد است
[ترجمه ترگمان]یک دشمن خیلی زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Too much commitment to slip away from the fingers dare ask what.
[ترجمه گوگل]تعهد بیش از حد برای دور شدن از انگشتان به جرأت پرسیدن چیست
[ترجمه ترگمان]خیلی تعهد داره که از دست fingers فرار کنه و از چی سوال کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We're focusing too much on irrelevant details.
[ترجمه گوگل]ما بیش از حد روی جزئیات بی ربط تمرکز می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما بیش از حد روی جزئیات بی ربط تمرکز کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fruit seller charged me too much money.
[ترجمه گوگل]میوه فروش از من پول زیادی گرفت
[ترجمه ترگمان]فروشنده به من پول زیادی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The heat was getting to be too much for me.
[ترجمه گوگل]گرمای هوا داشت برایم زیاد می شد
[ترجمه ترگمان]گرما بیش از حد برای من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They bumped her off because she knew too much.
[ترجمه گوگل]چون خیلی چیزها را می دانست، او را به هم زدند
[ترجمه ترگمان]اونا به خاطر اینکه خیلی چیزا رو می دونست به سرش ضربه خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Too much time is spent on administration.
[ترجمه گوگل]زمان زیادی صرف مدیریت می شود
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی صرف مدیریت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• more than enough, extra, more than adequate

پیشنهاد کاربران

ترجمه ی تمام دوستان درست بود.
اما ، سینا طیبی به نکته ی بسیار بسیار مهمی اشاره کرده بود : Too much of a ( something بار مفهومی بدی دارد.
راه شیری هم که نوشته بود ( دیگر شورش را درآورده ) ، درست است.
...
[مشاهده متن کامل]

دو جمله ی رایج را در این رابطه می نویسم :
It's too much of a shock
یعنی : intolerable , غیر قابل تحمل
It's too much of a good thing
یعنی : این دیگر ضرر دارد ، ( ویتامین خوردن حوب است ولی زیادی خوردنش ضرر دارد.
Surfiet of vitamins , its too much of a good thing
همان که راه شیری نوشته است : شورش را درآورده است.

زیاده روی
بیش از اندازه ، خیلی زیاد ( بار معنایی منفی داره )
1. * ( عامیانه ) عالی ، معرکه, چشمگیر.
2. بیش از حد.
مثال:
That new white convertible is too much bro
she eats too much
To much sacrifice leads to too much infidelity
بیش از حد و اندازه
∆ K : Is that too much to ask?
D : Not at all. It's a lot to ask from most girls. They're not gonna be down to that.
K : most girls haven't been through what I've been through
سنگین تر، بیش از اندازه
زیاده روی هم معنی میده
It's getting to be too much
دیگه شورش دراومده
بیش از حد یا غیرقابل تحمل
She must not interfere, it’s too much
اون ( مادرشوهرم ) دیگه نباد دخالت کنه؛ چون دخالتاش از حد گذشته یا دخالتاش غیرقابل تحمله!!!
بیش از اندازه
به نظر من بیش از حد یا خیلی زیاد برای جمله کافی است البته شاید too منفی باشد اما این معنی ها بیشترین کاربرد را در زبان دارند
۱ - بیش از حدِ لازم، فزون از حد، نالازم
۲ - تحمل ناپذیر ( در مورد آدم ها، اعمال، وضعیت ها ) ؛ خسته کننده، دشوار، ناراحت کننده، اعصاب خردکن
Philip is too much man
فیلیپ آدم غیرقابل تحملی است.
Tell that kid to stop being too much
به این پسره بگو این قدر روی اعصاب نباشد.
too معنی منفی در جمله می دهد. از این رو معنی درست می شود: بیش از اندازه، بیش از حد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس