tongued


tongued _
پسوند: دارای زبان بخصوص

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
• : تعریف: having a tongue or manner of speaking of (such) a kind.

- sharp-tongued
[ترجمه گوگل] تیز زبان
[ترجمه ترگمان] زبان تند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Let not your tongue cut your throat.
[ترجمه گوگل]مبادا زبانت گلویت را ببرد
[ترجمه ترگمان]بگذار زبان تو گلوی ترا پاره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The tongue breaks bone, though itself has none.
[ترجمه گوگل]زبان استخوان را می شکند، هر چند خودش هیچ ندارد
[ترجمه ترگمان]این زبان استخوان را خرد می کند، هر چند خودش هیچ چیز ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Better the foot slip than the tongue trip.
[ترجمه گوگل]لغزش پا بهتر از لغزش زبان است
[ترجمه ترگمان] بهتره پای پیاده بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His heart cannot be pure whose tongue is not clear.
[ترجمه گوگل]دلش پاک نباشد که زبانش روشن نباشد
[ترجمه ترگمان] قلبش نمیتونه پاک باشه که زبونش خالی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Govern your thoughts when alone, and your tongue when in company.
[ترجمه گوگل]وقتی تنها هستید بر افکارتان و وقتی در جمع هستید بر زبانتان حکومت کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی تنها هستی، افکارت را با زبان خود عوض کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Turn your tongue seven times before speaking.
[ترجمه گوگل]قبل از صحبت کردن، هفت بار زبان خود را بچرخانید
[ترجمه ترگمان]قبل از این که حرف بزنی زبونت رو خاموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tongue is boneless but it breaks bones.
[ترجمه گوگل]زبان بدون استخوان است اما استخوان ها را می شکند
[ترجمه ترگمان]زبانش بی استخوان است، اما استخوان ها را می شکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Experience more than sufficiently teaches that men govern nothing with more difficulty than their tongues.
[ترجمه گوگل]تجربه بیش از حد کافی می آموزد که مردان هیچ چیز را سخت تر از زبان خود اداره نمی کنند
[ترجمه ترگمان]تجربه بیش از آن به اندازه کافی تجربه دارد که مردان با مشکلات بیشتری از زبانشان دست بردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tongue of idle persons is never idle.
[ترجمه گوگل]زبان افراد بیکار هرگز بیکار نیست
[ترجمه ترگمان]زبان مردم عاطل و باطل هرگز عاطل و باطل نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The wise man has long ears and a short tongue.
[ترجمه گوگل]مرد عاقل گوش های دراز و زبان کوتاه دارد
[ترجمه ترگمان]مرد عاقل گوش دراز و زبانی کوتاه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The tongue is not made of steel, yet it cuts.
[ترجمه گوگل]زبان از فولاد ساخته نشده است، اما برش می دهد
[ترجمه ترگمان]زبان از فولاد ساخته نشده است، با این همه باز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He knows much who knows how to hold his tongue.
[ترجمه گوگل]او خیلی چیزها را می داند که می داند چگونه زبانش را نگه دارد
[ترجمه ترگمان]او می داند که چه کسی باید زبان خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tongue is but three inches long, yet it can kill a man six feet high.
[ترجمه گوگل]طول زبان فقط سه اینچ است، با این حال می تواند یک مرد به ارتفاع شش فوت را بکشد
[ترجمه ترگمان]زبانش فقط سه اینچ طول دارد، با این حال می تواند یک نفر را شش متر بالا بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tongue ever turns to the aching teeth.
[ترجمه گوگل]زبان همیشه به سمت دندان های دردناک می چرخد
[ترجمه ترگمان]زبانش به درد دندان درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a tongue, having a tongue of a particular kind

پیشنهاد کاربران

بپرس