tolerable

/ˈtɑːlərəbl̩//ˈtɒlərəbl̩/

معنی: قابل قبول، متوسط، تحمل پذیر، نسبتا خوب، قابل تحمل، مدارا پذیر
معانی دیگر: تاب آوردنی، میانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tolerably (adv.), tolerability (n.)
(1) تعریف: capable of being tolerated or endured; endurable.
متضاد: intolerable, unbearable

- Conditions were more tolerable in the north during the war because infrastructure remained intact.
[ترجمه گوگل] در طول جنگ، شرایط در شمال قابل تحمل‌تر بود، زیرا زیرساخت‌ها دست نخورده باقی مانده بودند
[ترجمه ترگمان] شرایط در شمال در طول جنگ قابل تحمل بود، چرا که زیرساخت دست نخورده باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: fair or adequate; not bad.
مشابه: fair, respectable

- She's a tolerable singer, but I doubt she has a great career ahead of her.
[ترجمه گوگل] او خواننده قابل تحملی است، اما من شک دارم که حرفه ای عالی در پیش دارد
[ترجمه ترگمان] خواننده قابل تحملش است، اما شک دارم که او یک شغل عالی در پیش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this degree of heat is tolerable
این میزان حرارت تحمل پذیر است.

2. She inspected the rooms and found them perfectly tolerable.
[ترجمه گوگل]او اتاق ها را بررسی کرد و آنها را کاملا قابل تحمل یافت
[ترجمه ترگمان]به اتاق ها نگاهی انداخت و آن ها را خیلی خوب یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At times, the heat was barely tolerable.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات گرما به سختی قابل تحمل بود
[ترجمه ترگمان]گاهی گرما قابل تحمل نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In August the heat is barely tolerable.
[ترجمه گوگل]در ماه اوت گرما به سختی قابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]در ماه اوت گرما به سختی قابل تحمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The apartment is really too small, but it's tolerable for the time being.
[ترجمه گوگل]آپارتمان واقعا خیلی کوچک است، اما فعلا قابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]آپارتمان خیلی کوچک است، اما برای مدتی قابل تحمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He described their living conditions as tolerable.
[ترجمه گوگل]وی شرایط زندگی آنها را قابل تحمل توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او شرایط زندگی آن ها را قابل تحمل توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He fell asleep just past midnight with tolerable ease.
[ترجمه گوگل]او درست از نیمه شب گذشته با سهولت قابل تحملی به خواب رفت
[ترجمه ترگمان]درست قبل از نیمه شب به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The heat was tolerable at night but suffocating during the day.
[ترجمه گوگل]گرما در شب قابل تحمل بود اما در روز خفه کننده بود
[ترجمه ترگمان]گرما در شب قابل تحمل بود، اما در طول روز خفه کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The heat in this room is barely tolerable.
[ترجمه گوگل]گرمای این اتاق به سختی قابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]گرما در این اتاق به سختی قابل تحمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fortunately, this soon declined to a more tolerable rate.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، این به زودی به نرخ قابل تحمل تری کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه این کار به زودی بیش از پیش تخفیف یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The taste of the medicine is bitter but tolerable.
[ترجمه گوگل]طعم دارو تلخ اما قابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]مزه اش تلخ است اما قابل تحمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But instead of climbing to a tolerable 30 or 3 the thermometer never rose above 20.
[ترجمه گوگل]اما به جای بالا رفتن به 30 یا 3 قابل تحمل، دماسنج هرگز از 20 بالاتر نرفت
[ترجمه ترگمان]اما به جای بالا رفتن از ۳۰ یا ۳ دماسنج، هرگز از ۲۰ درجه بالاتر نرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was a tolerable existence, but only just.
[ترجمه گوگل]وجودی قابل تحمل بود، اما عادلانه
[ترجمه ترگمان]زندگی خوبی بود، اما فقط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Most traffic jams are tolerable, lasting only 5 minutes or so.
[ترجمه گوگل]اکثر ترافیک ها قابل تحمل هستند و فقط 5 دقیقه یا بیشتر طول می کشند
[ترجمه ترگمان]اغلب ترافیک سنگین قابل تحمل است و تنها ۵ دقیقه یا بیشتر طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is in tolerable health.
[ترجمه گوگل]او در سلامت قابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]حالش خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل قبول (صفت)
acceptable, passable, admissible, tolerable, allowable, believable, receivable, acceptive

متوسط (صفت)
mean, tolerable, normal, average, medium, intermediate, middle, mediocre, medial, middling, run-of-the-mill

تحمل پذیر (صفت)
tolerable, bearable, endurable, sufferable

نسبتا خوب (صفت)
tolerable, fair, goodish

قابل تحمل (صفت)
tolerable, supportable, sustainable

مدارا پذیر (صفت)
tolerable

انگلیسی به انگلیسی

• bearable, endurable; passable, mediocre
if something is tolerable, it is acceptable or bearable, but not pleasant or good.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : tolerate
اسم ( noun ) : toleration / tolerance
صفت ( adjective ) : tolerable / tolerant
قید ( adverb ) : tolerably
قابل تحمل
قابل قبول

بپرس