toilsome

/ˈtɔɪlsəm//ˈtɔɪlsəm/

معنی: پر زحمت
معانی دیگر: مستلزم تلاش و جان کنی، شاق، پر صعوبت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by or requiring much effort or labor; laborious.
مشابه: laborious

جمله های نمونه

1. Freelancer is toilsome and enjoyable; it is a challengeable occupation full of more feelings of achievement!
[ترجمه گوگل]فریلنسر پر زحمت و لذت بخش است این یک شغل چالش برانگیز پر از احساس موفقیت بیشتر است!
[ترجمه ترگمان]freelancer، toilsome و لذت بخش است؛ این یک اشغال challengeable است که پر از احساسات more است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I deeply know Mother is so great and toilsome!
[ترجمه گوگل]من عمیقا می دانم که مادر بسیار بزرگ و پر زحمت است!
[ترجمه ترگمان]من واقعا می دانم که مادر این قدر بزرگ و رنج است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Housework is usually miscellaneous and toilsome.
[ترجمه گوگل]کارهای خانه معمولاً متفرقه و پر زحمت است
[ترجمه ترگمان]housework معمولا miscellaneous و toilsome است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was sufficiently toilsome for one contending for life.
[ترجمه گوگل]برای کسی که برای زندگی تلاش می کند به اندازه کافی پر زحمت بود
[ترجمه ترگمان]برای یک مبارزه برای یک مبارزه کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is an essential mechanism of language to assemble by name what is toilsome or impossible to assemble by hand.
[ترجمه گوگل]این یک مکانیسم اساسی زبان است که با نام آن چیزی را که جمع آوری آن با دست دشوار است یا غیرممکن است، جمع کند
[ترجمه ترگمان]این یک مکانیزم ضروری زبان است که با نام what و غیر ممکن مونتاژ شده با دست مونتاژ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So my heart began to despair over all my toilsome labor under the sun.
[ترجمه گوگل]از این رو قلبم نسبت به همه زحمات طاقت فرسا زیر آفتاب ناامید شد
[ترجمه ترگمان]این بود که قلب من در زیر نور خورشید به یاس مبدل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then I realized that it is good and proper for a man to eat and drink, and to find satisfaction in his toilsome labor under the sun during the few days of life God has given him-for this is his lot.
[ترجمه گوگل]آنگاه فهمیدم که خوردن و آشامیدن برای انسان خوب و شایسته است و در این چند روزی که خداوند به او داده است، از کار طاقت فرسای خود در زیر آفتاب رضایت پیدا کند
[ترجمه ترگمان]بعد متوجه شدم که برای یک مرد خوب و مناسب است که بخورد و بنوشد، و در طی چند روز زندگی که خداوند به او داده است احساس رضایت کند - چون این سرنوشت او ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر زحمت (صفت)
difficult, laborious, heavy, arduous, grinding, toilsome, effortful, ponderous, troublous

انگلیسی به انگلیسی

• tiring, laborious

پیشنهاد کاربران

بپرس