to say nothing of

جمله های نمونه

1. He has experience, to say nothing of scholarship.
[ترجمه گوگل]او تجربه دارد، از دانش آموختگی چیزی نگویم
[ترجمه ترگمان]او تجربه دارد که چیزی از بورس تحصیلی بر زبان نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It wasn't much for three years' work, to say nothing of the money it had cost.
[ترجمه گوگل]برای سه سال کار زیاد نبود، از پولی که به خرج داده بود چیزی نگفتم
[ترجمه ترگمان]برای سه سال کار چندان مهم نبود که چیزی از پولی که خرج کرده بود به زبان نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It would be an enormous amount of work, to say nothing of the cost.
[ترجمه گوگل]اگر از هزینه آن چیزی نگوییم، کار بسیار زیادی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این کار مقدار زیادی کار خواهد بود که هیچ چیز از قیمت آن نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unemployment leads to a sense of uselessness, to say nothing of financial problems.
[ترجمه گوگل]بیکاری منجر به احساس بی فایده بودن می شود، اگر از مشکلات مالی چیزی نگوییم
[ترجمه ترگمان]بیکاری منجر به احساس بیهودگی می شود و چیزی از مشکلات مالی نخواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Long-term strategy, and the opportunities of broadcasting, to say nothing of priorities, politics and ethics.
[ترجمه گوگل]استراتژی بلندمدت و فرصت‌های پخش، از اولویت‌ها، سیاست و اخلاق چیزی نگوییم
[ترجمه ترگمان]استراتژی بلند مدت، و فرصت های پخش، برای گفتن چیزی از اولویت، سیاست و اخلاق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Getting in would be hazardous; to say nothing of getting out, but it was his only chance.
[ترجمه گوگل]ورود به داخل خطرناک خواهد بود از بیرون رفتن چیزی نگفت، اما این تنها شانس او ​​بود
[ترجمه ترگمان]رفتن به داخل کار خطرناکی بود؛ برای بیرون رفتن چیزی از بیرون رفتن نبود، اما این تنها شانس او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He asks her to say nothing of what occurred, agreeing that it must have been Grace Poole whom she heard.
[ترجمه گوگل]او از او می‌خواهد که چیزی درباره آنچه اتفاق افتاده است نگوید، و قبول کرد که باید گریس پول باشد که او شنیده است
[ترجمه ترگمان]از او خواست چیزی درباره آنچه رخ داده بود بگوید، موافقت کرد که باید گریس پول باشد که شنیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is not easy, to say nothing of being undignified, to strip off a jumper in front of an audience!
[ترجمه گوگل]از بی‌حیا بودن چیزی نگفتن، آسان نیست که یک جامپر را جلوی تماشاچیان برهنه کنیم!
[ترجمه ترگمان]این کار آسان نیست، گفتن چیزی از پست بودن نیست، برای لخت کردن یک جهنده جلوی تماشاگران!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To say nothing of the desires of the client.
[ترجمه گوگل]از خواسته های مشتری چیزی نگویم
[ترجمه ترگمان]برای گفتن هیچ چیز از خواسته های مشتری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To say nothing of the dangers from drowning, or from boating and diving accidents.
[ترجمه گوگل]از خطرات ناشی از غرق شدن، یا حوادث قایق سواری و غواصی چیزی نگوییم
[ترجمه ترگمان]گفتن چیزی از خطرات ناشی از غرق شدن، یا از قایق سواری و حوادث غواصی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She can ride a motorcycle, to say nothing of a bicycle.
[ترجمه گوگل]او می تواند موتورسیکلت سوار شود، اگر چیزی از دوچرخه نگوییم
[ترجمه ترگمان]او می تواند سوار بر موتورسیکلت شود تا چیزی از دوچرخه بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He knows Esperanto and French, to say nothing of English.
[ترجمه گوگل]او اسپرانتو و فرانسه را بلد است، اگر از انگلیسی چیزی نگویم
[ترجمه ترگمان]زبان اسپرانتو و زبان فرانسه را می داند و به زبان انگلیسی چیزی نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I can't even walk, to say nothing of double-quick.
[ترجمه گوگل]من حتی نمی‌توانم راه بروم، حتی نمی‌توانم بگویم سریع
[ترجمه ترگمان]من حتی نمی تونم راه برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had to go to prison for a month, to say nothing of the fine.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد یک ماه به زندان برود تا از جریمه چیزی نگوید
[ترجمه ترگمان]یک ماه بود که مجبور شده بود به زندان برود، چیزی از آن چیز به زبان نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not to mention, and that's besides

پیشنهاد کاربران

حالا . . . هیچ
دیگه نگم برات که. . .
که دیگر بماند
کاربرد آن وقتی است که یک جمله گفته و با ارفاق/زور پذیرفته شده و ما می خواهیم نشان دهیم که امکان اتفاق افتادن جمله ی دوم به مراتب کمتر یا حتی غیرممکن است
صرف نظر از، چه رسد به
و به علاوه ی . . .
و. . . هم هست.
لازم به گفتن نیست که. . .
دیگه برات نگم از. . .

بپرس