قابل اجراراه اندازی کردن، تاسیس کردنset up, start, begin, get going, initiate, institute, form, found , creatبنیاد نهادن ، پی ریزی اقداماتی برای شروع پروژه یا تجارتTo make the arrangements that are neccessary for s. th to happenبکار گرفتن، نصب کردن+ عکس و لینک