to fall prey to

پیشنهاد کاربران

۱. کشته شدن، تلف شدن ( در اثر بیماری، حمله ی حیوانات و . . . )
مثال:
Many people fell prey to disease.
بسیاری از مردم در اثر بیماری تلف شدند.
۲. آسیب دیدن، به دام چیزی افتادن، قربانی چیزی شدن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Some of his friends fell prey to drugs.
بعضی از دوستانش به دام مواد افتادند.

طعمه/گرفتار/اسیر/شکار. . . . . . شدن/بودن

بپرس