to be blind to


ندیدن، نفهمیدن

پیشنهاد کاربران

چشم بستن روی چیزی، وقتی نخوای چیزی رو تایید کنی
She is blind to the fact that his daughter smokes
بی توجهی به. . .
آگاه نبودن از. . .
اغماض. . .
انکار. . .
متوجه چیزی نبودن
نادیده گرفتن. . .
چشم بستن روی چیزی یا کاری و. . .

بپرس