tissue

/ˈtɪˌsjuː//ˈtɪʃuː/

معنی: رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته
معانی دیگر: زنجیره، سلسله، همبافت، شبکه، بافتی، نسجی، (زیست شناسی) بافت، پارچه (به ویژه پارچه ی توری یا نازک)، تنزیب، دستمال کاغذی، حوله ی کاغذی، رجوع شود به: tissue paper، به هم بافتن، همبافت کردن، تنیدن، با بافت پوشاندن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the mass of like cells in an animal or plant body, esp. as they form a specific organ.

- heart tissue
[ترجمه گوگل] بافت قلب
[ترجمه ترگمان] دستمال قلب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: soft, thin, usu. absorbent paper, used as a handkerchief.

(3) تعریف: see tissue paper.

(4) تعریف: a fine, gauzy cloth.

(5) تعریف: a network; mesh; web.
مشابه: web

- a tissue of lies
[ترجمه Psyna] داستان دروغ یا حساب فیک و دروغ
|
[ترجمه گوگل] بافتی از دروغ
[ترجمه ترگمان] یک بافت دروغ،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. tissue grafting
پیوند بافتنی

2. a tissue of lies
یک سلسله دروغ

3. interstitial tissue
بافت میان نهاده

4. adipose tissue
بافت چربی

5. scar tissue
بافت زخمگاه

6. his story was a tissue of lies
داستان او سرتا پا دروغ بود.

7. the skin is a living tissue
پوست بدن بافت زنده است.

8. Vitamin C helps maintain healthy connective tissue.
[ترجمه گوگل]ویتامین C به حفظ بافت همبند سالم کمک می کند
[ترجمه ترگمان]ویتامین C به حفظ بافت ارتباطی سالم کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She handed me a tissue just as I sneezed.
[ترجمه گوگل]درست زمانی که عطسه می کردم، دستمال کاغذی به من داد
[ترجمه ترگمان]همان طور که عطسه کردم دستمال به دستم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Soft tissue, such as flesh, allows X-rays through.
[ترجمه گوگل]بافت نرم، مانند گوشت، اجازه عبور اشعه ایکس را می دهد
[ترجمه ترگمان]بافت های نرم مانند گوشت اجازه عبور اشعه ایکس را می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wiped his nose on a tissue.
[ترجمه گوگل]بینی اش را روی دستمال کاغذی پاک کرد
[ترجمه ترگمان]دماغش رو پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He used a piece of tissue to clean his sunglasses.
[ترجمه گوگل]او از یک تکه دستمال برای تمیز کردن عینک آفتابی خود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]او از یک تکه دستمال کاغذی برای تمیز کردن عینک آفتابی استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She dabbed at her mouth with a tissue.
[ترجمه گوگل]با دستمال کاغذی به دهانش زد
[ترجمه ترگمان]او دهانش را با دستمال پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The blood feeds the body tissue.
[ترجمه گوگل]خون بافت بدن را تغذیه می کند
[ترجمه ترگمان]خون بافت بدن را تغذیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The fish and crabs scavenge for decaying tissue.
[ترجمه گوگل]ماهی ها و خرچنگ ها بافت های پوسیده را جمع آوری می کنند
[ترجمه ترگمان]ماهی ها و خرچنگ های تغذیه شده از بافت های فاسد را تغذیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The tissue is examined microscopically to rule out or confirm cancer.
[ترجمه گوگل]بافت به صورت میکروسکوپی برای رد یا تایید سرطان مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]بافت به صورت میکروسکوپی مورد بررسی قرار گرفته است تا سرطان را تایید یا تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The drugs stimulate the damaged tissue into repairing itself.
[ترجمه گوگل]داروها بافت آسیب دیده را برای ترمیم خود تحریک می کنند
[ترجمه ترگمان]این داروها بافت آسیب دیده را به تعمیر خود تحریک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رشته (اسم)
tract, connection, field, sequence, string, sphere, chain, branch, suite, system, series, line, rank, clue, strand, thread, fiber, filament, catena, tissue, ligature

پارچه (اسم)
stuff, lot, piece, cloth, fabric, textile, tissue

بافت (اسم)
texture, weave, fiber, fibre, tissue, contexture

بافته (اسم)
texture, web, tissue, wale, mesh

منسوج (اسم)
textile, tissue

نسج (اسم)
tissue

تنیده (اسم)
web, tissue

پارچهء بافته (اسم)
tissue

تخصصی

[صنایع غذایی] بافت، نسج
[نساجی] رشته - لیف - بافت - پارچه بافته - بافته - پارچه شکیل - بافت ابریشمی گلدار

انگلیسی به انگلیسی

• aggregate of cells of a particular kind; absorbent tissue paper for use as a handkerchief; fabric; fine lightweight paper
in animals and plants, tissue consists of cells that are similar in appearance and function.
tissue or tissue paper is thin paper used for wrapping things that are easily damaged.
a tissue is a small, square piece of soft paper that you use as a handkerchief.

پیشنهاد کاربران

بافت های بدن
بافت عصبی، ماهیچه، پیوندی و…
دستمال کاغذی ، ولی دستمال در رستوران میشه napkin. ،
هر دستمال کاغذی بهداشتی ، و به معنای بافت هم هست، بافت یا مثلا جنس عضله در بدن
بافت، پیوند
tissue 3 ( n ) ( also tissue paper ) =very thin paper used for wrapping and packing things that break easily
tissue
tissue 2 ( n ) ( pl. tissues ) =a collection of cells that form the different parts of humans, animals, and plants, e. g. muscle tissue.
tissue
tissue 1 ( n ) ( tɪʃu ) =a piece of soft paper that absorbs liquids, used especially as a handkerchief, e. g. a box of tissues.
tissue
اجزا
دستمال - دستمال کاغذی
💠 She grabbed a tissue and loudly blew her nose
خانمه/دختره یه برگ دستمال کاغذی برداشت و با صدای بلند دماغش فین کرد توش
دستمال ، بافت ها
[پزشکی] بافت: گروهی از سلولها که به منظور خاصی با هم کار می کنند
It is equals napkin
دستمال کاغذی
take off make up with tissueپاک کردن ارایش با پد
دستمال کاغذی و. . . ^ - ^
همبافت، تنیده، حوله کاغذی
in clothes and in scarf
بافت
کاغذ ترمیم
کاغذ مرمت ( آرشیو )
مترادفش handkerchief می باشد با این تفاوت که این کلمه بیشتر برای دستمال هایی با جنس پارچه ایی کاربرد دارد
بافت ( قلب و . . . )
دستمال کاغذی

دستمال کاغذی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس